عباس پهلوان
عصر امروز (پی دی اف)
هر روز و هر هفته و هر ماه و سالی از "انقلاب شكوهمند اسلامی" می گذرد، اين فتنه پرشور و شر از خيلی جهات، همچنان رنگ می بازد و آن چه بيشتر نمايان می شود اين كه "انقلاب پائين تنه ای" بوده است. يك شورش سكسی! برای جماعتی كه انگار در سال های پيش از انقلاب نه زيپ شلوارشان پائين كشيده و نه تن و بدن زن و دختری را تماشا كرده بودند و در اين حسرت بزرگ بود كه در لوای "روحانيت مبارز و روحانيون مبارزتر و خلق های فشرده" به رهبری حضرت امام، دست به اين انقلاب پائين تنه ای زدند كه اين چنين مرتكب "عمليات سكسی" شوند: ناموس مردم را بدزدند. دختران در كوچه و بازار و خيابان فراری شوند...
Saturday, April 29, 2006
Friday, April 28, 2006
"نياز به مديريت (رهبرى) انسانها، بيش از حيوانات است. گله گوسفند، ادارهاش با يك چوپان بى سواد است كه مراتع را بشناسد، آبخورها را بشناسد، مانع تفرق شود، مانع گرگ شود، احيانا اگر گوسفندى مريض شد معالجه كند. اما گوسفند دنياى مرموز روحى ندارد، گوسفند نيروهاى سرگردان ذخيره شده ندارد، گوسفند قوانين پيچيده روحى كه لازم استشناخته شود، ندارد. گوسفند خليفة الله و مظهر صفات و اسماء و صفات الهى و داراى احسن تقويم نيست، به همين دليل بيش از آنچه گوسفند نيازمند به چوپان است، انسان نيازمند به رهبر است و بيش از تفاوت سطحى چوپان و گوسفند تفاوت سطحى رهبر انسان با خود انسان لازم است; يعنى راهنمايان و رهبران الهى."
استكهلميان
واكنش سياستمداران سوئدی نسبت به نامه "اتحاديه مسلمانان" به احزاب پارلمان
استكهلميان
Re: “Many Iranians Embrace Asylum as a Way Out”
Dear Sir/Madam,
As the article by your reporters does not even hint the fact, for your information and clarification, Iranians have been fleeing their country, in waves, since the establishment of the Islamic Republic in 1979 and for nearly three decades.
The omission is understandable, for the fact could not imply that levels of migration from Iran have been dependent on factional rivalry within the Islamic Republic, while that is precisely what is conveyed to the readers by the authors of the article.
The authors attribute migration during the past months to the newly established “conservative government” of Mahmoud Ahmadinejad. Yet, migrating to another country is not a simple decision. It involves months of decision-making and preparation. Contrary to what your reporters claim, it is more than likely that those who left Iran on and after August 3, 2005 made their decision before that date. That is, before Ahmadinejad’s term began and during the “reformist” Mullah Khatami’s presidency.
Sincerely yours,
...
Thursday, April 27, 2006
استقبال "جهانی" از یک کتاب
تيتر مقاله ی سايت "روز" درباره ی كتاب جديد فردی كه تاًكيد ميكند كه ايرانيان با آمدن جمهوری جنايتكار ضد ايرانی به آزادی دست يافتند! البته اين آقازاده "تبليغ اربابان" را با "استقبال جهانی" اشتباه گرفته است، و حتی آگاهی ندارد كه آزاده معاوني يك (دروغ پردازحرفه ای) آمريكايی است، نه يك ايرانی، اما از كسانی كه كارشان تبليغ برای اين و آن و سرپوش گذاری روی جنايات جمهوری اسلامی است انتظار ديگری هم نمي توان داشت.
بنگاه خبرپراكنی بریتانیا (BBC) در صدد برگزاری دورههای آموزش روزنامهنگاری برای ایرانیان و فارسی زبانان است.
به گزارش «شریف نیوز»، موسسه انگلیسی BBC در اطلاعیهای در سایت خبری خود با اعلام خبر فوق افزوده است این دورهها برای آشنایی فارسی زبانان با اصول خبرنویسی و روزنامه نگاری برگزار میشود.
در این اطلاعیه از ثبت نام كنندگان اطلاعاتی از قبیل نشانی پستی، تلفن تماس و اطلاعات شخصی دیگر خواسته شده است كه برای یك برنامه آموزشی از راه دور كمی عجیب به نظر میرسد.
به نظر میرسد سایت خبری BBC كه هماهنگی عجیبی با بعضی از روزنامههای داخلی [بخوانيد "شرق"] در پوشش اخبار و وقایع و حتی انتخاب تیتر دارد و همچنین مطالب بعضی از صفحات ادبیش معمولا با یك یا دو هفته تاخیر در این روزنامهها چاپ میشود، تلاش وسیعی را برای تحت تاثیر گذاشتن فضای اجتماعی ایران با استفاده از سیطره مطبوعاتی در پیش گرفته است.
لازم به ذكر است در سالهای گذشته خبرهایی مبنی بر ارتباط آقای م.ش یكی از عوامل اصلی روزنامههای زنجیرهای با سفارت انگلیس منتشر شده بود.
Filmed in Iran in mid 1970's,
in the now ruined and destroyed ancient city of Bam.
Tuesday, April 25, 2006
امروز ديدم كه خبری در باره ی فرار مغزها، و به نقل از"ادوارنيوز" (جمهوری اسلامی)، در چند سايت بازتاب داده شده است . چكيده ی خبر اين است كه...
"رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: ایران رتبه اول فرار مغزها در بین کشورهای در حال توسعه را به خود اختصاص داده است. فرار مغزها یکی از بزرگترین آفت های کشورهای در حال توسعه است که ارتباط اعضای هیئت علمی دانشگاه های ایران با اساتید نخبه خارج از کشور این معضل را از بین خواهد برد."
ميدانم كه منظور از "کشورهای در حال توسعه" همان " developing nations" است. ولی، اگر جمهوری آخوندی كشوری را كه ٢٧ سال اشغال و غارت كرده از جمله "کشورهای در حال توسعه" بشمار بياورد ، آيا ما هم بايد آن برچسب را بپذيريم و آن را طوطی وار تكرار كنيم؟ آيا ايران در حال "توسعه" است يا نابودی؟
مسلمانان برای ادای نماز بايد رو به قبله بايستند و يافتن جهت قبله در فضاپيمای در حال حرکت و در وضعيت بی وزنی غيرممکن است.
Forbidden since 1979
A [Shiite] policewoman (back to camera) watches [an Iranian] couple kiss before restraining them on a street in Tehran, [occupied] Iran April 22, 2006. REUTERS/Stringer
And here's a most objective picture of the "Evolution of women in Iran". I wonder why they left out the pre-revolutionary, Pahlavi/Iranian period! Anyway, non-Iranian visitors (the site's targeted audience) must know that Iranian women regard Mullah Khatami and his "reformist" thugs highly for having had it "so so good" before Ahmadinejad!
Sunday, April 23, 2006
نمونه ای از فعاليتهای برونمرزي برای آزادی ايران، و دختران ايران
نمايش مجنون!
نويسنده و كارگردان: مهرداد سيف
از موسسه "آنگلو-ايرانی" ی "سيمرغ"، لندن
سوژه: "نگاهي انتقادي به زندگي روزمره مردم ايران در اوايل قرن بيستم ميلادي"، از جمله تجاوز رضا شاه پهلوی به حقوق زنان ايران.
هنرسنجی گارديين: "نمايشی...بسيار دلنشين!"
مكان: از تاريخ 12 آوريل 2006 ابتدا در تراورز تياتر در ادينبورگ به صحنه مي رود و سپس مدت يك ماه ونيم ديگر تا30 ماه مه (9 خرداد 1385 ) در شش مركز هنري و نمايشي ديگر انگلستان به نمايش در مي آيد. از جمله ديگر مراكز هنري انگلستان كه اين نمايش را به صحنه مي برند مي توان به فونيكس اكستر و مركز هنرهاي نمايشي در بيرمنگام و مركز هنري جانكشن در كمبريج اشاره كرد.
حيف از اون لقب "ايرانی" كه اين نادان و امثالش يدك می كشند.
اگر خود جمهوری كثيف اسلامی رسماً يك آخوند ريشو را به نيويورك مي فرستاد تا از فقر و فلاكت و بدبختی ايران در دوران ستمشاهی پهلوی و از افتخارات شكوهمند و دستاوردهای چشمگير كشورمان پس از استقرار رژيم انيران اسلامی خودشان سخن بگويد و سخنرانی كند، ترديد دارم كه افاضاتش با آنچه كه اين اجنبی، اين دشمن ايران و ايرانی، دو هفته پيش در ميتينگ به اصطلاح كمونيستی "حزب جهان كارگران" گفت مويی تفاوت میداشت. ولی همانتور كه خواهيد شنيد پس از اظهاراتش درباره ی پيشرفتهای صنعتی، اقتصادی و فرهنگی اسلامی در اين ٢٧ سال او از حزب الله هم سبقت می گيرد.
سخنانش (تا پايانش گوش كنيد!)
مقاله
توصيه ميكنم كه برای آشنايی با فعاليتهايش نامش را در "گوگل" جستجو كنيد.
Saturday, April 22, 2006
٢ ارديبهشت ماه "٥٨"، برابر با ٢٢ آوريل ١٩٧٩
-- شورای كاركنان مركزی شركت ملی ذوب آهن ايران طی ارسال نامه ای به روزنامه كيهان اظهارات اخير مقامات رژيم جمهوری اسلامی (امير انتظام، بنی صدر و...) را مبنی بر اينكه كارخانه ذوب آهن ايران غير اقتصادی است و سالانه ٣ ميليارد تومان ضرر ميدهد، مطالعه نشده و غلط اعلام كردند و به تهديد اين مقامات در مورد تعطيل بزرگترين واحد صنعتی كشور اعتراض نمودند. در اين نامه به اظهارات پروفسور ارهارد وزير اقتصاد وقت آلمان فدرال كه ايجاد كارخانه ذوب آهن را در ايران برای ايرانيها زودرس دانست، و نظرات دولت وقت آمريكا كه احداث هرگونه صنعت مادر و تكنولوژی صنايع سنگين را برای ايران غير ممكن و بلندپروازانه اعلام كرد، اشاره شده و تعطيل اين كارخانه اقدامی در جهت خواست استعمارگران عنوان گريده است.
-- ابراهيم يزدی سرپرست وزارت امور خارجه دولت موقت اسلامی امروز در مصاحبه ای با روزنامه كيهان گفت: "ما ميخواهيم اثرات يك فرهنگ ٢٥٠٠ ساله را در ايران بزدائيم". يزدی در اين مصاحبه گفت روابط ما با آمريكا و با تمام كشورهای ديگر جهان بر پايه يك بيطرفی مثبت خواهد بود. او افزود اگر ما با سياستهای آمريكا در ايران مخالفت ميكرديم بدليل روابطی بود كه آمريكا با "رژيم" گذشته ايران داشت.
-- سرهنگ سيد احمد مدنی استاندار خوزستان و فرمانده نيروی دريائی در محل جديد شهربانی اهواز طی سخنانی خطاب به پرسنل شهربانی گفت: اگر عوامل ساواك و ضد اطلاعات سابق بخواهند در لباس دوستی با انقلاب ما دشمنی كنند، تيرباران خواهند شد. مدنی افزود: ما اجازه نخواهيم داد اين عناصر انقلاب ما را كه ٢٧٠٠ سال برای آن زحمت كشيده ايم به بيهودگی بكشانند.
شورش ٥٧ در آيينه مطبوعات
تظاهرات دوستان "الأهوازی" مايكل لدين در لندن بر ضد آنچه كه ويژه كاران بالكانيزاسيون كشورها "پاکسازی قومی در ايران نژاد پرست" ناميده اند، در هشتادويكمين سالروز "اشغال و تجاوز به عربستان" توسط "رضا پهلوی"، كه البته اينجا اشاره كرديم، همان مردی است كه علاوه بر همه ی گناهانش مانع از آن گردید که "فعالان جبهه ملی" در واشينگتون و كاليفورنيا با شادی و کامیابی شاهد روز و روزگار بهتری باشند!
اين هم يك آگهی برای "كنفرانس" پالتاكايه فدراليستها از سايت "تريبون":
پخش همزمان از پالتاك
گروه آسيا، زير گروه «پرشين» اطاق «آذربايجان كوردستان»
مراسم بزرگداشت شصتمين سالگرد امضاي پيمان همبستگي آذربايجان و كردستان
روز يكشنبه 23 آوريل 2006
ساعت 17 به وقت اروپاي مركزي
سخنرانان:
ناصر بليداي (كنگره ايران فدرال)
دكتر حسين خليقي (حزب دموكرات كردستان ايران)
جعفر ايلخاني زاده (سازمان زحمتكشان انقلابي كردستان)
يونس شاملي (جنبش فدرال دموكرات آذربايجان)
علي رضا اردبيلي (جنبش فدرال دموكرات آذربايجان)
Friday, April 21, 2006
"ايرانيان از ظهور آن انقلاب به خود مي بالند، حتي اگر آنچه که در ذهن داشتند عملي نشده باشد و نتايج آن انقلاب نيز خيلي چشمگير و خوشايند نباشد."
روز (شعبه برونمرزی شرق)، به نقل از اکسپرس
استان گلستان در جايگاه سوم خودکشي در کشور قرار گرفت
عوامل اجتماعي همچون فقر، بيکاري، اختلافات خانوادگي، عدم برخورداري از امکانات تفريحي آمار مربوط به خودکشي را در استان گلستان افزايش داده است.
مسلم نوروزي معاون امور اجتماعي سازمان بهزيستي استان گلستان در گفت و گو با خبرنگار اجتماعي آنا گفت: بر اساس نتايج بدست آمده از آمار، استان گلستان از نظر ميزان خودکشي در جايگاه سوم کشور قرار دارد.
وي افزود: بر اساس اين آمار ميزان خودکشي که در سال 79، يک هزار و 179 مورد بوده است در سال 81 به يک هزار و 757 مورد رسيده که از اين تعداد 716 مرد و يک هزار و 41 زن گزاش شده است.
نوروزي فقر، بيکاري، اختلافات خانوادگي، تعصبات شديد سنتي را از عوامل اجتماعي منجر به خودکشي در آن منطقه دانست و گفت: مشکلات فرهنگي، اقتصادي و همچنين عدم برخورداري از امکانات رفاهي، افسردگي و اختلالات رواني چنانچه مورد بي توجهي واقع شود در بعضي از افراد زمينه اقدام به خودکشي را فراهم مي کند.
معاون امور اجتماعي بهزيستي استان گلستان با اشاره به افزايش ميزان خودسوزي در اين استان خاطرنشان کرد: خودسوزي واکنشي منفي به شرايط نامساعد زندگي و رهايي از مشکلات در اين منطقه است.
اعتراض كارگران به فرزند آيت الله مكارم شيرازي
كارگران كارخانه قند دزفول در نامه اي به آيت الله مكارم شيرازي از مراجع تقليد خواستار دخالت او در وضعيت اداره كارخانه فرزندش شدند.
كارخانه قند دزفول متعلق به فرزند مكارم شيرازي از مراجع تقليد مي باشد كه بيش از شش ماه است كه حقوق كارگران خود را پرداخت نکرده است.
در بخشي از نامه كارگران اين كارخانه خطاب به مكارم شيرازي آمده است: از شما تقاضامنديم به جاي دادن فتوا عليه دراويش قم و صحبت درباره انرژي هسته اي به فكر وضعيت ما و خانواده بيچاره ما باشيد كه به دست پسر حضرتعالي به فلاكت گرفتار شده ايم.
Wednesday, April 19, 2006
Kamal, not "Kaveh"
صبح ايران
١٩ آوريل ٢٠٠٦
"روزهايی كه به حسين مهری مجری برنامه ی راديو صدای ايران اعتراض ميكرديم كه اينقدر از سازگارا، اكبر عطری و افشاری تعريف و تمجيد و با آنها مصاحبه نكن، كه كاری زيان آور است، گفتند و شنيديم كه روزنامه صبح ايران از سر دشمنی چنين مطالبی را مينويسد!...حالا اين آقايان امضاء كننده برپای طرح رفراندوم كه به سلامتی وارد آمريكا شده و خود را در دستگاههای آمريكايی بعنوان افراد آگاه و مطلع و معروف جا زده اند يعنی همان سركار استوار سازگارای معروف، اكبر عطری و توابعی چون رامين احمدی و حكاكيان يعنی عزيز دردانه های حسين مهری! بعد از ٣٠٠ هزار دريافتی، موافقت وزارت خارجه ی آمريكا را در مورد طرحشان كه راه اندازی يك راديو روی ايران است كسب كرده و گراند آن در وزارت خارجه روی يمز است تا با بودجه ای برابر ٧٠٠ هزار دلار بآنها دستور دادند كه هر چه زودتر كار راه اندازی راديو را شروع كنند و روی ايران مطالب مورد نظر خود را بيان نمايند. البته در يك سوی ديگر ماجرا هم راديو تلويزيون های لوس آنجلس هستند كه شايع كرده بودند كه قرار است بآنها كمك مالی بشود كه آبرويشان را بردند ولی پول را به ديگران دادند! البته گروه ديگری هم بنام راه اندازی كنگره در تلاش هستند كه از پول های بلوكه شده ايران كمكی دريافت دارند!"...
فاطمه صادقى معتقد است اعطاى برخى از آزادى ها به زنان، مثل كشف حجاب در دوره پهلوى اول، زن را تبدل به موجود تماماً جنسى پهلوى دوم كرده است كه زيبايى و حتى نوع پوشش خود را از منظر ديد مردان مورد توجه قرار مى داد و اينكه آيا در نظر مردان او زيبا و دل فريب است يا نه!
زنان در انديشه تجددطلبان
"دور از شان ایرانی است که لباسش تقلیدی و به دور از هویت او باشد."
عفت شریعتی:
"باید در فیلم ها، سریال ها و حتی مستندهای صدا و سیما اهمیت مساله حجاب و عفاف به تصویر کشیده شود و مطبوعات نیز نقش روشنگرانه خود را ایفا کنند. اگر همه این کارها انجام شد و عده ای روی محترمات جامعه پا گذاشتند، آن گاه قوه قضائیه و نیروی انتظامی باید با هنجارشکنان برخورد نمایند."
گزارش تصویری از تجمع خانواده های معترض به بد حجابی در مقابل مجلس اسلامی: (١) (٢)
Tuesday, April 18, 2006
اینان به تیم جمهوری اسلامی می گويند تیم فوتبال ایران. نه جانم این تیم جمهوری اسلامی است با آرم جمهوری اسلامی می آید،با پرچم جمهوری اسلامی رژه می رود وسرود جمهوری اسلامی را میخواند. شیفتگان فوتبال به بازیگران جمهوری اسلامی هم می گویند بچه های ما؟ کدام بچه های ما؟ بازیکنان تیم فوتبال جمهوری اسلامی از نظر وفاداری به نظام با دقت انتخاب میشوند واگررفتار واعمالشان کوچکترین نا هماهنگی با جمهوری اسلا می داشته یاشد بی تردید حذف میشوند. چرا برای توجیه رفتارتان کلاه شرعی درست می کنید؟
اگر می خواهيد مقاله های روزنامه ی انگليسی "ايندپندنت" را در وبسايتتان بازتاب بدهيد، پيشنهاد می كنم كه به خوانندگان سايت بي احترامي نفرماييد و اگر نوشته ای را نقل می كنيد، درست و صحيح نقل كنيد. شما در نقل اين مقاله در سايت خود جمله ی نخست را حذف كرده ايد:
"علی رغم استقبالشان از لاف هسته ای و لفاظي ضد اسرائيلي احمدی نژاد، بسياری از ايرانی ها ..."
http://www.iranvajahan.net/english/2006/04/16/index.shtml
Sunday, April 16, 2006
دلارها حتی به نوكرانمان در نقش سلطنت طلب هم تعلق نمی گيرد. پادشاهی هم كه در ايران هوادار ندارد. رژيم اسلامی بايد اصلاح شود.
در همين مورد
"مراد حضرت امام (ره) از جمهوري اسلامي، جمهوري دموكراتيك بود اما امروز عدهاي از آوردن نام جمهوري اسلامي عارشان ميآيد."
نماینده مجلس اسلامی: رفتاردختران ایران زشت ترازفاشیست های نژادپرست است
خبرگزاری البرز (جمهوری اسلامی)
"محمد عباسپور" در مورد طرح های مجلس در برخورد با بدحجابی دختران در فصل تابستان، اعلام رسمی نیروی انتظامی مبنی بر برخوردهای جدی با بدحجاب ها در فصل تابستان را غیر اجرایی دانست.
او با طرح انتقادی از نیروهای انتظامی و نمایندگان مجلس می گوید: "در حال حاضر مجلس هیچ برنامه خاصی در دستور کار خود برای برخورد با بدحجابان ندارد. نیروی انتظامی هم اگر نگوییم تا کنون ناکارآمد بوده لااقل باید بگوییم که با مسامحه از کنار موضوع بدحجابی رد شده است. حالا باید ببینیم آیا بعد از گذشت 27 سال از انقلاب چه کرده ایم که حتی تعریف مشخصی از بی حجابی هم نداریم."
نماینده ارومیه به آسیب شناسی مقوله بدحجابی می پردازد .از نظر او وضعیت پوشش امروز دختران ایرانی باید در یک «جریان سوم» بررسی شود. او می گوید: این حجاب و پوشش نه حجاب کامل است و نه بی حجابی کامل. این یک جریان سوم است که اصلا در شأن ما نیست.
عباسپور مصادیق این خط سوم را "شال از وسط سر پوشیده، شلوارک های بالا کشیده و پاشنه های خوابیده کفش ها" می داند و در مقابل آن مصداق پوشش مناسب را بنا به تجربه خود در سفرهای خارجی به پاکستان، کشورهای عربی، تایلند، اندونزی و حتی چین عنوان می کند. او می گوید: باور نمی کنید که 600 میلیون زن چینی از حجاب بهتری برخوردار هستند که بر مبنای سنت های ملی خودشان است و نه مثل ما که به مسخره گرفتن و دهن کجی سنت ها نشانه تمدن و فرهنگ شده است.
انتقادات این نماینده مجلس البته تنها شامل پوشش و حجاب نمی شود. او تبعات بدحجابی را در مکانهای عمومی نیز مورد نظر قرار می دهد. «سگ های خانگی» محور اصلی انتقادات اوست که مرزها را می شکافد و تا کشور آلمان می رسد. عباسپور با گلایه می گوید: «امروز این سگ های خانگی متداول شده. در پارک و فروشگاه در رستوران هااشخاصی را می بینید که سگ ها را بغل می کنند و مقابل چشم دیگران آنها را می بوسند. این آزادی است؟ خب اگر سگ دوست دارند، ببرند در خانه خود، در رختخواب خود و نه در معابر عمومی!»
او اضافه می کند: "من این رفتارها را که برخی از دختران ایرانی انجام می دهند در هیچ کجا ندیده ام. حتی در آلمان. حتی گروه های فاشیست که نژاد پرستند و خود را نژاد برتر می دانند، لائیک هم هستند و با هزار جور کثافت کاری تابع هیچ قید و بند اجتماعی هم نیستند، چنین رفتارهایی را از آنها ندیده ام. این رفتارها بی آبرویی است."
عباسپور رفتارهای اجتماعی امروز را تا حدودی «پیامد استفاده از ماهواره» می داند. به نظر او «خانواده های ایرانی نیز بی مبالات شده اند.» و رفتار بعضی از جوانان نیز «ایجاد چندش» می کند. او این رفتارها را «شفافیت بی مایه» می داند و قتل و جنایت را بدترین رهاورد استفاده از ماهواره عنوان می کند. او معتقد است که باید غرب را در مقابل فرهنگ ملی خود از پای در آوریم نه اینکه ما در مقابل فرهنگ آنان از پا بنشینمیم و به عنوان نمونه می گوید: «همین انرژی هسته ای که امروز داریم. مال کشور خودمان است اگر این 10 تا نیروگاه را هم بزنند، باز ما دانش و علم آن را داریم. مال خودمان است و با زور و اسلحه هم نمی توان آن را گرفت".
عباسپور امیدوار است که همچنان بتوان با برخوردهای فرهنگی راه را برای اصلاح و تربیت باز کرد. او «برخورد با بدحجابان» را وظیفه نیروی انتظامی و مشروط به «عبور از خط قرمزها» می داند.
به هرحال، با آغاز فصل گرما بحث حجاب نیز داغ تر می شود. چندی پیش نیروی انتظامی اعلام کرد که از اول اردیبهشت ماه با زنان بدحجاب در تهران برخورد جدی صورت می گیرد. مجلس نیز حدود یکسال است درگیر طرح ملی مد و پوشش است و هنوز با تمام جنجال ها این طرح نیز به جایی نرسیده است. آیا بدحجابی، بحران اجتماعی بی پایانی است که کسی قادر به گذاشتن نقطه پایان بر این موضوع همیشه داغ نیست؟
به دوستانی كه از ديدگاه من در باره ی امكان حمله نظامی ايالات متحده به ايران كمی شگف زده شدند بايد توضيح بدم كه ديدگاه من بر پايه ی برداشتم ازعوامل مختلف و درنظر گرفتن منافع خود آمريكاست. من رمال سياسی نيستم، و بله همان كسانی كه در پرده ی نخست نمايش "نابودی ايران" جمهوری اسلامی را در خاك ايران برقرار و ٢٧ سال از آن حمايت كردند، گمان می كنند كه اكنون گاه پرده آخر رسيده است. محافظه كاران (با برچسبش اشتباه نشود) مخالفند، و نظر من بازگوی ديدگاه آنهاست. يكی از اين محافضه كاران "زبيگنيو برژينسكی" است. چند روز پيش، در گفتوگويی با روزنامه واشنگتن پست، ايشان اضهار داشتند كه در صورت آغاز جنگ امریکا با "ایران" این جنگ ٢٠ تا ٣٠ سال به طول انجامیده و در نتیجه آن نقش امریکا در جهان به پایان خواهد رسید:
Washington Post
برژینسکی: جنگ با ایران امریکا را نابود می کند
ساعتی پس از خواندن مقاله جريان را با يكی از هم ميهنان خوشبينم درميان گذاشتم. چند ثانيه فكر كرد و گفت "٢٠ تا ٣٠ سال؟ اشتباه می كند. او نقش مردم ايران را حساب نكرده و از ياد برده است."
گفتم "نقش مردم ايران در چی؟"
گفت "براندازی جمهوری اسلامی!"
پاسخ دادم "براندازی جمهوری اسلامی شايد يك روز هم به درازا نكشد. شما می گوييد او نقش مردم ايران را در براندازی جمهوری اسلامی فراموش كرده در حالی كه او سخنی از براندازی جمهوری اسلامی يا آزادی ايران نگفته است. او از بدست آوردن هدف ديگری سخن می گويد. برخلاف شما دوستان خوشبين، برژينسكی بخوبی ميداند كه هدف از حمله به ميهنمان چه خواهد بود."
Saturday, April 15, 2006
درد و پلاستيك
شعري براي كودكان كار
اشكان قلي پور
يه گوني رو دوشمه
آشغال پلاستيكارو جم ميكنم
پلاستيكاي سياه ،قرمز،آبي ،زرد ، سبز و سفيد .
اينارو به چند پول سياه ميفروشم، شيكممو سير ميكنم.
بي اون كه اميدي باشه واسه روزاي رنگي .
پلاستيكا كه ذوب شدن، دوباره از نو ساخته ميشن
و آدماي رنگي پلاستيكاي رنگي رو ميخرن .
و وختي از دوباره درب و داغون شدن من دوباره ...
يه گوني رو دوشمه، ستاره ها را ميشمرم، نميتونم جمعشون كنم
وسهم من با همه چيزاي تازه غريبس .
يه گوني رو دوشمه ، دردامو جم ميكنم .
Friday, April 14, 2006
خواندن نظرات چند تن از هم ميهنانمان در باره ی بيانيهء "فعالان جبهه ملی ایران" كه چند روز پيش به آن لينك دادم را توصيه می كنم. اينجا.
انقلاب اسلامي درسال ٥٦ و ٥٧ شروع نشده است بلكه انقلاب، سال ٤١ شروع شد. و مبارزات امام به همراه ديگر بزرگان در مخالفت با اصلاحات شاه از همان سال ٤١ شروع شد.
انقلاب اسلامي، امام و روحانيت، گفتگوی نشریه دانشجویی دایره (دانشگاه مفید قم) با موسوی تبریزی
تلبرمي، محل استقرار دولت پادشاهان عيلامي تخريب ميشود
محل استقرار پادشاهان عيلامي که باستان شناسان احتمال مي دهند همان شهر گمشده عيلاميان يا هوخ نور است و کاوش هاي باستان شناسي در آن مي تواند در تاريخ تمدن ساز عيلاميان تحولي بزرگ ايجاد کند به دليل ساخت و ساز و حفاري هاي غير مجاز رو به تخريب است.
فرزندان تعداد قابل توجهي از مديران ارشد وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی و حتي كارمندان معمولي اين وزارتخانه در دانشگاههاي خارج كشور مشغول تحصيل هستند.
Wednesday, April 12, 2006
"محمد علي ابطحي، مشاور و معاون رئيس جمهور سابق ايران شايد جزو معدود دولتمردان ايراني باشد كه حجم قابل توجهي از مطالب سايتش را در هواپيما مينويسد. او زياد سفر ميكند و به قول خودش يكي از خوش شانسيهايش در سالهاي اخير اين بوده كه سفرهايي كه پولش را ديگران ميپرداختهاند، زياد برايش پيش آمده! مثل سفرهاي ديپلماتيك يا سفرهايي كه به واسطه چاپ مقالاتش در نشريات بينالمللي از او هم براي شركت در سمينارهاي مرتبط دعوت شده است. ابطحي مي گويد كه خوشسفر است و هيچ اخلاق خاصي براي سفر كردن ندارد. برايش فرقي نميكند جاي خوابش عوض شود يا نه و معمولا به همه غذاها لبخند ميزند. عكسهاي فتوژنيكش هم شاهدي بر اين مدعا هستند! در بين همه جاهايي كه به آنها سفر كرده، كيپتاونِ آفريقاي جنوبي بيش از همه به دلش نشسته، اما باز هم معتقد است هيچ جا شانزهليزه فرانسه نميشود."
"اسناد و مدارك مسلم و قطعي و اعترافات عناصر وابسته به رژيم پهلوي , به وضوح و صراحت از اين واقعيت تلخ و انكارناپذير حكايت دارند كه دستگاهها و تشكيلات عريض و طويل حكومت شاه به طور كامل در چنبره قدرت بهائيان گرفتار آمده بود و عناصر اصلي اين فرقه مخوف و معارض با اسلام و قرآن و استقلال و تماميت ارضي ايران , با ارتباط با « انگليس » و « اسرائيل » و « آمريكا » و در مسير تحقق سياست هاي شيطاني سازمان هاي جاسوسي « اينتلجنت سرويس » و « موساد » و « سيا » , در تمام تار و پود نظام سياسي و حكومتي ايران رخنه كرده بودند و فرامين و برنامه ها و دستورالعمل هاي ديكته شده قدرتهاي استعماري را به مرحله عمل درمي آوردند [رو كه نيست...] و در كنار تلاش هاي بي وقفه اي كه براي تحقق اهداف و مقاصد اربابان خارجي خود داشتند , تمام مراكز حساس اقتصادي را نيز تحت سيطره خويش درآورده بودند و از منافع فراواني كه به دست مي آوردند , به نشر و ترويج بهائيت و اجراي دستور العمل هاي صادر شده از « بيت العدل » مستقر در اسرائيل مي پرداختند."
Babak Khandani- pan turkism
روياروئى آمريكا با جمهورى اسلامى، داستان كهنه تجزيه ايران را نو كرده است و از گوشه و كنار، زمزمه «خلقها» دوباره به گوش ميرسد. يكى از اين خلقها، تركها هستند كه با راه انداختن روزنامه و تارنما، ياد پيشه وريها را زنده ميسازند. از اين جنب وجوش، ايرانيان ميهندوست به هراس افتاده اند و از خود واكنشهائى نشان ميدهند. بيگمان، جدائى آذربايجان از ايران مسئله اى است جدى و بسيار امكان پذير كه از آن نبايد سرسرى گذشت. اما پان تركيسم (Pan-Turkism) خود ترسى ندارد چون همانگونه كه نشان داده خواهد شد برپايه هاى بسيار سستى بنا گشته. پان تركيسم در واقع بهانه اى بيش نيست و اگر وجود نداشت، براى جدائى آذربايجان بهانه ديگرى تراشيده ميشد. پس، براى پيكار با جدائى خواهى، نيازى نداريم به نشان دادن اينكه آذربايجان ترك نيست و ايرانى است. آن چيزى كه آذربايجان، بلوچستان، خوزستان، كردستان، گيلان و حتى اران، ارمنستان، افغانستان و تاجيكستان را به ايران پيوند خواهد داد نيروى جاذبه ايران خواهد بود. امروز تنها نيروئى كه از اين بوم بيرون ميزند، نيروى گريز از مركز است و در چنين وضعى، هيچ چسبى نخواهد توانست جلوى پراكنده شدن اندام ايران را بگيرد.
پيش از هرچيز بد نيست كه از خود بپرسيم آيا اصولا چيزى به نام ترك وجود دارد؟ اين پرسش كه شايد شگفت آور به نظر آيد، در دربار عثمانى، دست كم تا آغاز سده نوزده، چندان هم بى ربط نبود. در آن هنگام، «ترك» نامى تحقيرآميز بود و در لطيفه ها براى ناميدن كشاورزان بى سواد و ساده آناتولى و بيابانگردان تركمنستان بكار ميرفت. به يك آدم محترم در اسلامبول «ترك» گفتن دشنام دادن به او بود. براى نمونه، در سال ،۱۸۰۳ حالت افندى نامى به سفارت پاريس از سوى عثمانى برگزيده ميشود. ولى مأموريتش چندان به درازا نميكشد و دولتش، خشمگين از اينكه نماينده اش را «سفير ترك» ناميده اند، او را فراميخواند. حتى عبارت «ترك خر» كه برخى همچون گواهى براى «ستم فارس» ميدانند، در عثمانى ساخته شده و ايرانيان تنها به برگرداندن آن به فارسى بسنده كرده اند. اروپائيان مسيحى نيز از سده دوازده نام «ترك» را در جنبه تحقيرآميز براى ناميدن همه مسلمانان، حتى عربها، به كار ميبردند. خود عثمانيها به كشورشان تا سده ها دارالسلام ميگفتند و نه چيز ديگر چراكه نخستين هويت اين امپراطورى سلاطينى-خلفائى، حتى عثمانى هم نبود و اسلامى بود. همانگونه كه در اين نوشته كوشش خواهم كرد تا نشان دهم، پان تركيسم اختراعى است بى پشتوانه تاريخى يا فرهنگى و تنها ابزارى است براى دستيابى به هدفهائى سياسى. براى ثابت كردن سخنم، نخست به بررسى تاريخى و فلسفى پان تركيسم ميپردازم. سپس جايگاه سياسى آن را در جهان امروز نشان ميدهم. در پايان مقايسه اى ميكنم با «پان ايرانيسم» و چند نتيجه ميگيرم.
چنان بى پروائى در كاربرد نام ترك ميشود كه روشن نيست كى ترك است و كى نيست. براى همين ميبايد منظور از تيره ترك را روشن كرد. خود پان تركها، همه مردم دنيا بجز سياهپوستان را از ريشه ترك ميدانند و با پخش مقاله هاى بى پايه براين آشفتگى دامن ميزنند. براى پرهيز از اين آشفتگى، بسيارى نام آلتائى (منسوب به فلات آلتاى) را بكار ميبرند، اما پيدا نيست آيا كسانى چون چينيها يا ژاپونيها را در بر ميگيرد يا نه. براى ساده كردن كار، اينجا ترك شامل مغول، تاتار، اوزبك و ديگر قبيله هاى همجوار آنان ميشود. مغولها را با تركها يكى دانستن شايد چندان كار درستى نباشد اما از آنجائيكه در ارتش مغول، تنها ده درصد مغول بودند و ديگران ترك، يكى كردن آنان منطق اين نوشته را چندان برهم نخواهد زد. پس، منظور از ترك همگى تيره هاى زردپوستى است كه امروز در آسياى ميانه، از مغولستان تا اران زندگى ميكنند (تركهاى اران، اُغوزها، چواشها، تاتارها، اوزبكها، اويغورها، تونغوزها و...)
اما دوهزار سال پيش، آسياى ميانه پهنه سكاها بود و «تركى» در آن يافت نميشد. سرزمين سكاها از مرز چين تا اروپاى ميانه گسترده بود و تيره ترك و مغول تنها در شرقيترينِ اين بخش از آسيا زندگى ميكردند. تركها از فلاتى بلند مى آيند كه در دل مغولستان، در اونغوت (Ungut)، جاى دارد. درآنجا باستان شناسان گورهاى شاهزادگان بت پرست ايشان را يافته اند ولى هيچ بازمانده تمدنى از اين ترك نژادان پيدا نكرده اند، براى همين، اين نتيجه را به آسانى ميتوان گرفت كه آنان نه تنها تمدنى از خود نساختند، بلكه به احتمال قوى زندگى ماقبل تاريخى ميداشتند. از دوهزار سال پيش به اين سو، ترك نژادان اندك اندك به سوى غرب روى آوردند و جانشين سكاها گشتند. در زير فشار تاخت و تاز تركان، گروهى از سكاها به نيمروز رفتند و افغانستان و سكستان (همان سيستان) را جايگاه خود ساختند. تركها نه تنها سرزمينهاى سكاها را از آن خود كردند، فرهنگشان را نيز صاحب شدند. اين همرنگ كردن خود با مردمى كه جايگزينشان ميشدند، يك ويژگى نيرومند تركان بود كه به آنان توان گسترش داد.
سكاها كه نامدارترينشان رستم زال است، مردمى بودند كه به دليل اقتصادى به كوچ نشينى روى آوردند. پيشه آنان دامدارى بود و چون براى گوسپندانشان نياز به چراگاه ميداشتند، مرغزارهاى پهناور دشتهاى جنوب سيبرى را جولانگاه خود ساختند. در بخش آغازين شاهنامه كه برگرفته از يشتهاى اوستا است، ميخوانيم كه فريدون كشورش را ميان سه پسرش، سلم، تور و ايرج بخش ميكند. روم به سلم ميرسد، ايران به ايرج و توران به تور. برپايه تاريخ نگاران كهن، توران در استپهاى شمال ايران گسترده بود. از اين رو، ميتوان تورانيان را با سكاها يكى دانست. با آمدن تركها به جائى كه تركستان نام گرفت، تورانيان را به اشتباه همان تركها گرفتند، اشتباهى كه فردوسى نيز كرد. واژه تور خود ريشه اى هندوايرانى دارد و چمش «نيرومند» است. افراسياب، پادشاه اسطوره اى تورانيان، نيز نامى است ايرانى و درآن هيچ رگ و ريشه تركى نميتوان يافت.
از ديرباز، تمدنهاى بزرگ، چه در خاوردور، چه در اروپا، از ترك نژادان بى اندازه هراس داشتند و كوشش بزرگى براى جلوگيرى از تاخت و تازشان ميكردند. حمله تركان بزگترين بلائى بود كه ميتوانست بر سر سرزمينى بيايد و زيانش بيش از هر زمين لرزه يا بيمارى واگيردار بود. ديوار بزرگ چين بندى بود در جلوى راه آنان و هزينه اش، هرچند كمرشكن، به زحمتش مى ارزيد. ايرانيان نيز چنين ديوارى را در مرزهاى شمال شرقى خود ساخته بودند و هنوز خرابه هاى بخشى از آن پابرجا است.
در سال ۵۳۵ مسيحى، تركها دست به كوچى بزرگ به سوى غرب زدند و بخش بزرگى از آنان به جائى آمدند كه امروز نام تركمنستان را گرفته. به نظر ميرسد كه آتشفشانى كوهى در جزيره جاوا در اندونزى هوا را چنان تيره و تار كرد كه زمين رو به سردى نهاد و زندگى بر مردم خاور دور بسيار سخت گشت. آنان ناچار به كوچ شدند و بخش بزرگى ازشان به ايرانشهر پناه آوردند. به دستور شاهنشاه ساسانى، خسرو انوشيروان، اين تركان اجازه يافتند براى هميشه در خاك ايران بمانند. شايان توجه است كه اين كار انوشيروان كهنترين نمونه پناهندگى اجتماعى در تاريخ است.
پس از فروپاشى شاهنشاهى ساسانى درپى سرازير شدن مسلمانان، تركها كه ديگر بندى در جلوى راهشان نميديدند، با مسلمان شدن، اندك اندك دستگاه خلافت را در اختيار خود گرفتند و در امپراطورى عربى-اسلامى دست بردند تا عربيتش را بكاهند و آنرا به يك امپراطورى اسلامى صرف بدل سازند بى اينكه بخواهند به آن رنگى تركى دهند. سلطان عثمانى خود را همچون رهبر مسلمانان ميشناساند، فرستادگانش به فرنگ نمايندگان اسلام بودند و ارتشش ارتش اسلام. افق يك شهروند امپراطورى عثمانى، پان اسلامى بود: جامعه اش امت اسلامى بود و ديگر جهان، دارالحرب كه ميبايد به فتحش رفت. تا پيش از سده نوزدهم، تركها هرگز به دنبال گسترش فرهنگ تركى نبودند و همه جا خود را با مردمان بومى سازگار ميساختند. اگر زبان تركى، آن هم گفتارى و نه نوشتارى، گسترش يافت، به خاطر مادران تركى بود كه اين زبان را سينه به سينه انتقال دادند. تركها در مجارستان اروپائى شدند، در سوريه عرب، در هند هندى، در چين چينى و در ايران ايرانى.
با رها كردن محاصره وين و پس نشينى مسلمانان در اروپاى ميانه كه ديگر به زير فرمان مسيحيان ميرفت، عثمانى ها براى نخستين بار در تاريخشان طعم تلخ شكست را در سده هجده چشيدند و به دروغين بودن هويت پان اسلامى پى بردند. با از دست رفتن اندك اندك امپراطورى چندمليتيشان، آنان به دنبال هويت نوينى گشتند كه آن عثمانى ميبود و هنوز رنگ تركى به خود نگرفته بود. در سده نوزده، يك اشرافى اسلامبول خود را خادم يك امپراطورى چندمليتى (و چند دينى) ميديد كه صد قوم گوناگون را دربر ميگرفت و از عربستان تا بالكان و ليبى گسترده بود. ريشه اين گونه نگرش را بايد در پيش از سده نوزده بگرديم، آن هنگامى كه روشنفكران و سپاهيان عثمانى با گونه هاى فرنگى ميهندوستى و ناسيوناليسم آشنا شدند. در دهه ۱۸۷۰-،۱۸۶۰ سخن از «حزب عثمانى» ميرفت و نه هنوز «ترك» .
بازگشت به هويت ترك نيز تقليدى است از جو رمانتيسم اروپاى سده نوزده. در اين دوره، يك گونه دلتنگى براى نياكان در فرنگ شكل گرفت و اسطوره هاى ژرمنى مد روز گشت. ژرمنها هم قومى جنگجو ولى نه چندان متمدن بودند كه با مسيحى شدن، رومى ها را در آغاز قرون وسطى كنار زدند و در همه اروپا خود به تخت نشستند. ميبينيم كه تاريخچه ژرمنها همانندى بسيارى با تركها دارد و شايد به همين خاطر بود كه عثمانيها نيز گرايش به بازيافتن نياكان خويش يافتند.
با بسى دشوارى، هويت تركى خود را در درازاى سده نوزده در كنار هويت عثمانى ميسازد. همانگونه كه گفته شد، در سده ششم مسيحى بود كه تركها كوچ بزرگ خود را از آلتاى به غرب ميآغازند و ميان سده هاى هشت و ده به اسلام ميگروند و «ترك» بودنشان را به فراموشى ميسپارند. براى زنده كردن اين هويت ترك، ميبايست تا سده نوزده به انتظار نشست تا شرق شناسان و ترك شناسان اروپائى پژوهشهايشان را به انجام رسانند، پژوهشهائى كه تأثيرى بى اندازه در تركيه گذاشته است. در سال ۱۸۳۹ در اين كشور يك «جامعه تورانى» بوجود ميآيد كه براى خود هدفى چون بنيان نهادن يك «امپراطورى توارنى» را تكليف ميكند. اين جنبش با تأسيس «جامعه ترك» (Tأ>rkDernegث «i) در ۱۹۰۹ در اسلامبول به اوج خود رسيد: ديگر نه تنها ننگى نداشتند، بلكه به اينكه تركهائى بودند كه از كوههاى آلتاى آمده بودند به خود ميباليدند و شاهزادگان عثمانى، با گرويستن به اين جامعه، نمونه ميشدند براى ديگران. در سال ،۱۹۱۵ تركان جوان كه دولت عثمانى را ميگرداندند، هدفشان را در جنگ جهانى همبستگى همه ملتهاى ترك اعلام ميدارند. امروز هنوز كشور تركيه نقش اداره كل ملتهاى ترك كه بر روى هم ۲۵۰ ميليون تن ميشوند را در خود ميبيند، مردمانى كه در پهنه گسترده اى از اروپا تا چين و سيبرى زندگى ميكنند.
دشواريها با آمدن تركهاى جوان بروز ميكند. ايشان با الهام گرفتن از ناسيوناليسم ضدروحانى نزديك به فراماسونرى كه در فرانسه و ايتالياى پايان سده نوزده رواج داشت (بسيارى حتى به آن لژها پيوسته بودند) از "تر ك گرائى" به "پان تركيسم" تغيير جهت ميدهند. اين يكى رؤيائى است سياسى با هدف گرفتن عكس راهى كه تركها در تاريخ با آن از شرق به غرب آمده بودند. آرزوى پان تركها در اين مسير بازگشت، گرفتن سرزمينهاى پيرامون آن است، راهى كه تا دل چين و مغولستان ميرود. اما شكستهاى نظامى و كشتارهاى خونين آغاز سده بيستم بيشتر تركها را بر سر خرد آورد و آنان را به محدود كردن پان تركيسم به ناسيوناليسم تركى مصطفى كمال آتاترك واداشت. آتاترك، با واقع بينى، ميهن پرستى ترك را محدود به دفاع از آناتولى و اسلامبول كرد و سوداى شكوه پان ترك را به باد سرزنش گرفت. با اين همه، غرور ترك از ميان نرفت: خود آتاترك واهمه اى نداشت تا در باستان شناسى دست ببرد و اين نظر را اختراع كند كه گهواره بشر، آنگونه كه پان تركها گمان ميكردند كه فلات مغولستان است، نيست بلكه همان آناتولى قوم هيتيت است كه تركها (به خيال آتاترك) بازماندگانشان ميباشند، تركهائى كه نخست به سوى شرق كوچ كردند تا اينكه دوباره به سوى غرب بازگردند.
نظريه غربى بودن زادگاه نخستين تركها از ديدگاه تاريخى بى پايه است. اما در تركيه آتاترك، اين باور ابزارى است براى ساختن يك هويت چهارم: هويت اروپائى. امروز بزرگترين كوشش تركها اروپائى نشان دادن خودشان است و برايش به هر كارى دست ميزنند. امكان ندارد كه در يك آگهى براى كشش جهانگردان يك زن چشم بادامى را نمايش دهند. به جايش بدنبال موبورها و چهره هاى اروپائى ميروند. نه تنها خط خود را لاتين كرده اند، در تاريخ هم دست ميبرند تا نژاد اروپائى را از ريشه ترك بشناسانند. آتاترك كه فرنگى گرائى سخت باور و پشتيبان برترى اروپائيان بود، تنها به اين بسنده نميكرد كه تمدن فرنگى را بالاترين تمدنها بداند، او به اين باور داشت كه تركها نيز بخشى از آن ميباشند و افسوس ميخورد از خفه شدن اروپائى بودنشان به دست اسلام. پس، حكومت كمال آتاترك كوشيد به پاك كردن هويت هاى پيشين- اسلامى، عثمانى، پان ترك- ولى چون درآن شكست خورد، تنها به افزودن هويتى نو بر لايه هاى گذشته دست يافت.
با اينكه تركها يكجانشين شدند، هرگز انديشه كوچ نشينى را رها نكردند. كوچ نشينى امروز آنها، كوچ از يك هويت به هويت ديگر است. براى دستيابى به هدفهايشان، ميتوانند يكروز زردپوست باشند، روز ديگر سفيدپوست. يك روز آسيائى، فردايش اروپائى. هركه را كه بدردشان بخورد ترك بدانند، هر كه را كه مايه شرمشان باشد از ياد ببرند. شگفت آور است كه مردمى كه خود را بزرگترين تمدن جهان ميپندارند، ناچارند حتى نام خود را (توران) از ديگرى بدزدند و به اسطوره اى (تورانيان) پناه بياورند كه از خودشان نيست. روشن نيست چرا پان تركها، بجز زبانشان، به هيچ يك از پايه هاى فرهنگيشان دلبستگى نشان نميدهند و همه كوشش خود را بر سر ازآن خويش ساختن فرهنگ ديگرى ميگذارند.
اين ايدئولوژى "تورانى" بر پايه فرضيه يكى بودن مردمان فنلاند-اوگرو و تركها جاى دارد و چنين باور دارد كه آنها در آغاز مردمانى يگانه اى بودند كه در آسياى ميانه، در منطقه اى ميان اورال و آلتاى ميزيستند. براى همسازى اين فرضيه با باستانشناسى، به ناچار سكاها را همين مردم نخستين بايد دانست و همه مدركهائى پژوهشى كه اين فرضيه ميان تهى و "من درآوردى" را بى ارزش ميسازد، ناديده گرفت.
نامگذارى تورانى براى همگى مردم نا-هندواروپائى و نا-سامى جهان كهن به كار ميرود. با اين نام " تورانى "، بى باكانه نه تنها مردمان عثمانى و تركهاى آسياى ميانه را در يك گروه جاى ميدهند، بلكه ژاپنيها، چينيها، كره ايها و تبتيها را نيز درآن ميگنجانند. زبانهاى اين مردمان حتى امروز هم " زبانهاى تورانى " نام دارد با اينكه با يكديگر مشخصات مشترك اندكى را دارا ميباشند. براى نمونه مجارى و تركى ريشه هاى مشترك ناچيزى دارند. زبانشنساى مدرن سالها است كه فرضيه همخانوادگى زبانهاى اورالى-آلتائى را رد كرده است. كوشش پان تركها براى دستكارى در تاريخ و فرهنگ چنان ناشيانه و كودكانه است كه همه دانشمندان جهان را به مسخره كردنشان واداشته.
در سالهاى ،۱۹۴۰ ايده تورانى گرى در لايه روشنفكر مجارستان بسيار ريشه دوانده بود. نخستين رئيس " جامعه تورانى " در مجارستان كنت پال تلكى (Pأ l Teleki) بود كه ميگفت: "من يك آسيائى ام و به آن ميبالم ". كنت تلكى دو بار وزير امورخارجه مجارستان شد و در ۱۹۲۱-۱۹۲۰ و سپس از ۱۹۳۹ تا خودكشيش در ،۱۹۴۱ نخست وزير اين كشور بود. مهمترين توليد اين جريان فكرى " سرودهاى تورانى " آرپاد زمپلنى (Arpأ d Zemplأ) ni) است. او بر آلمانيهاى مجارستان نام " ديوهاى آريائى " را گذاشته بود و از سال ۱۹۱۰ براى بيرون كردنشان ميكوشيد، كارى كه در سال ۱۹۴۵ انجام گرفت. اوژن چولنوكى (Eugen Cholnoky)، رئيس "جامعه تورانى" از سال ،۱۹۴۱ در دوران ميان دو جنگ جهانى صدراعظم "همبستگى تورانيان" بود كه خود جنبشى بود براى برترى نژاد ترك و با آلمانيها، كوليها و يهوديان رفتارى خشن و ستيزجويانه ميداشت.
فنلانديها و استونيها به طور روشن نميپذيرفتند كه آسيائى باشند. ژاپنيها، چينيها و كره ايها به برچسب "تورانى" خود ميخنديدند. امروزه هم در مجارستان و بلغارستان ديگر كسى هوس بازيابى نياكانى دروغين را ندارد و تنها انديشه اى كه خريدار دارد، انديشه اروپاى سفيدپوست مسيحى است. با اين همه، نه تنها ايرانيان بلكه فرنگيان نيز از پان تركيسم ميترسند و آن را همچون خطرى بزرگ ميبينند.
فرنگيان اگرچه خود را پشتيبان تركها نشان ميدهند و آنها را به گسترش ناسيوناليسمشان دلگرم ميكنند، اما در پشت سر، هم به ريششان ميخندند و هم به گونه اى از نيرومند شدنشان ميهراسند. از براى ديدگاه جهانى، دولت تركيه بارها اعلام كرده كه قصد دنبال كردن هرگونه خواستگاه پان تركى را ندارد. اگرچه اويغورها از جانب گروه هاى ملى گرا يا اسلامى ترك پشتيبانى ميشوند، امّا به نظر نميرسد كه آنكارا بخواهد با روياروئى با پكن بازار چين را بر خود ببندد. شايان يادآورى است كه فرقه دموكرات آذربايجان ساخته و پرداخته شوروى و استالين بود نه تركيه. امروز هم اين آمريكائيها هستند كه از پان تركيسم در ايران پشتيبانى ميكنند و هيچ مدركى از دخالت تركها در دست نيست. نبايد نيز فراموش كرد كه شرق تركيه، آن بخشى كه با ايران هم مرز است، كردنشين ميباشد و يكى شدن آذربايجان با تركيه بيشتر براى تركها دشوارى خواهد ساخت تا سود.
اگر با اين همه تركيه بخواهد بدنبال هدفهاى پان تركيش برود، دشواريهاى فراوانى توان اين كار را از او خواهد گرفت. پيش از همه، اين كشور داراى امكانات پولى و اقتصادى چنين برنامه اى نيست. از جنبه استراتژيكى، چنين برنامه اى نه تنها با مخالفت روسيه روبرو خواهد شد، بلكه چينى ها را نيز برخواهد انگيخت. بجز اين، جمهوريهاى آسياى ميانه با يكديگر اختلافهائى دارند كه ميتواند آنان را با هم به روياروئى بكشاند. اين اختلافها جنبه هاى بسيار گوناگونى دارد، همچون مرزى (چون ميان تركمنستان و قزاقستان، تركمنستان و اوزبكستان و يا اوزبكستان و قزاقستان)، نژادى (چون ميان قرقيزها و اوزبكها در فرغانه كه گواهش زدوخوردهاى اوش است) يا رقابتهاى ناحيه اى (بويژه ميان قزاقستان و اوزبكستان). از همه بالاتر، هيچيك از سران كشورهاى ترك نخواهد خواست كه قدرت شخصى اش را فداى ايدئولوژى كند چون اگر قرار باشد كه اين كشورها به زير يك پرچم روند، بسيارى از آنان بيكار خواهند شد. در اين شرايط چگونه ميتوان يك همبستگى ميان تركان ساخت؟ تركهاى آسياى ميانه رفتار "برادر بزرگى" تركيه را نميپسندند و در نوشته هايشان دلخوريشان را پنهان نميكنند. آنان كه تركهاى راستين هستند، نميخواهند كه به زير فرمان ترك زبانانى از تركيه و اران روند كه در چهره شان نشانى از نژادشان، همانا زردپوستى و چشمانى بادامى، ندارند. پان تركيسم آسياى ميانه تاريخ و ريشه اى جدا دارد و انگيزه نخستينش پيكار با اشغال روسيه نامسلمان بود. اين پان تركيسم در سالهاى پس از انقلاب شوروى پاگرفت و بدست استالين سركوب شد، همان استالينى كه آن را در قفقاز همچون ابزارى براى بدست آوردن آذربايجان به كار برد.
پان تركيسم در آسياى ميانه افسانه اى بيش نيست. از فروپاشى شوروى تاكنون بيش از دو ميليون مسلمان درين كشور مسيحى شده اند. اينها به اورتودكسى روى آورده اند حال آنكه پروتستانها هستتند كه در تبليغ دينى پشتكار دارند. در واقع، كليساى اورتودكس روسيه كه ويژه اسلاوها است چندان هم از گرايش مسلمانان شاد نيست. بيشتر اين مسلمانان مسيحى شده ترك نژاد و يا دست كم ترك زبان اند. ميبينيم پس كه اينان بيشتر به فرهنگ روسى مهر ميورزند تا بى فرهنگى تركى. بيگمان، چايكوفسكى يا تولستوى يا حتى لنين بيشتر نيروى كشش دارند تا فلان شاعر يا نويسنده ترك زبان. هنگامى كه تركها به هر زورى خود را اروپائى جا ميزنند، روشن است كه مردمان آسياى ميانه بهتر ميبينند كه به اروپائى هاى دست اوّل (روسها) بچسبند تا به نوع قلاّبيش.
تركان مسلمان مانده هم به هويت اسلامى خود روى آورده اند و كوشش شان نزديكى با عربستان سعودى و جريانهاى بنيادگراى اسلامى است. اينان، مانند دوران عثمانى، خود را پيش از ترك دانستن، مسلمان ميدانند و زبان عربى برايشان بسى گرامى تر از تركى است. همانگونه كه پاكستان هر روز از شبه قاره هند دورى ميجويد و خود را به كرانه هاى جزير العرب نزديك ميسازد، بى گمان در آينده اى نه چندان دور، شهرستانهاى آسياى ميانه به مكّه بيشتر همانند خواهند بود تا به اسلامبول.
آينده پان تركيسم نميتواند از سرنوشت پان عربيسم بهتر باشد. پس از نزديك به صد سال و توانائى هاى مالى بيمانند، ره آورد پان عربيسم و بعثيسم كسانى شد چون قذافى، صدام حسين يا حافظ اسد. اين ايدئولوژى كه از سوى مسيحيان لبنان پيشنهاد شده و از پشتوانه هاى فكرى چندى هم برخوردار بود، هدفش را بر روى همبستگى نژادى و نه دينى گذاشت، اما با گردباد پان اسلامى نابود گشت. در آسياى ميانه و همچنين در تركيه، نخستين هويت اسلامى است و بن لادن بيشتر هوادار دارد تا آتاترك.
اما بدبختانه، اين ناتوانى پان تركيسم كمكى به يكپارچگى ميهنمان نخواهد كرد چراكه ما ايرانيان نيز به همان بيمارى چندهويتى دروغين تركها دچاريم. تنى بيمار هم با كم خطرترين ميكروب ميتواند از پاى درآيد. امروز، اين نيروى دشمنان ايران نيست كه جان او را خواهد گرفت، اين ناتوانى و بى مايگى خودمان است كه در را بر روى هر راهزنى باز ميگذارد. ايرانيان نيز دو هويت ناسازگار ايرانى و مسلمان را به هم گره زده اند و براى توجيهش همانند تركان، به تاريخ دست برده اند تا بيگانه را خودى نشان دهند و خودى را دشمن. در اين كشتزار نابسامان هم جز علف هرز چيز ديگرى نميرويد و بوى گندش نه تنها كسى را به سوى خود نميكشاند، گريزان هم ميكند.
پس از شكست ساسانيان، ايران به مانند يك كشور براى هميشه از ميان رفت. با اين همه، روشنى آتشى كه هنوز دردل آن ميسوخت، مردم جهان را چون پروانه به سوى شمع، به خود ميكشيد. براى همين هم بود كه مسلمانان سرسختانه كوشيدند تا اين آتش را خاموش سازند تا چراغى تابان همچون فرهنگ ايرانى، تاريكى جزير العرب را آشكار نكند. امروز، چراغ ايران ديگر خاموش شده و كسى را به سوى خود نميكشد. تنها راه دوباره روشن كردن چراغ ايران بازگشت به ساسانيان است، بازگشت به آن روزى، به آن لحظه اى كه گسسته شد بندمان از تاريخ. تيسفون را بازسازيم و خواهيم ديد كه هر مرد و زن باگهرى در جهان خود را از تخمه ايرانى خواهد دانست، چه در باكو زندگى كند، چه در توكيو و چه در برلن.
بابك خندانى
پاريس، ارد روز، آبان ماهِ ۱۳۷۵ يزدگردى
----------------
در بند آخر، نبود حتی كوچكترين اشاره ای به رضا شاه بزرگ، محمد رضاشاه پهلوی و ياران آن دو پادشاه ايران دوست كه همه ی تلاششان روشن كردن و روشن نگه داشتن آتش ايران بود براستی خواننده را شگفت زده می كند. اگردر تركيه چنانچه ايشان می فرمايند بن لادن بيشتر از آتاترك هوادار پيدا كرده است، آيا اين خود نمی تواند درس عبرتی برای فرهيختگانی همچون خود نويسنده باشد كه در بازگويی تاريخ وطن خودشان هيچ گاه در ستايش از ايران سازان و ارج گذاری بر خدماتشان كوتاهی نكنند؟ بخاطر همين كوتاهی كردن ها، همين از قلم انداختنها، همين نوشتن يا خواندن ولی درك نكردن ها بود كه در ميهن خودمان نيز يك مشت آخوند شارلاتان، با ياري "روشنفكرانی" بسيار آگاه اما روسپی تر از خود، توانستند آن همه هوادار به دنبال خود بكشانند و ٢٧ سال خون ايران را بمكند. تاريخ ايران دشمنان بسياری دارد. ديگر خودمان به خودمان خيانت نكنيم.
Tuesday, April 11, 2006
parviz davarpanah-ali rasekh-afshar-farhang ghasemi-jebhe melli
"متأسفانه از انقلاب بزرگ مشروطیت تا به امروز ما ملت با همه کوششهائی که کرده ایم، کمتر به آرزوی خود رسیده ایم. دوران هرچند کوتاه محمدعلی شاه و بعد پنجاه و هفت سال سلطه پهلویها و بالاخره حاکمیت ضد ایرانی و ضدبشری جمهوری ولایت فقیه مانع از آن گردیده است که ما ملت با شادی و کامیابی شاهد روز و روزگار بهتری باشیم."
"این ملت ایران بود که با شعار استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی رژیم ضدبشری ساواک آریامهری [ ضد ایرانیش يادشان رفت!] را واژگون کرد و محمدرضاشاه را نیز به زبالهدان تاریخ فرستاد."
ترجمه: اين ما بيگانگان خود فروش بوديم که با شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" ايران را به آتش كشيديم و هنوز هم، پس از ٢٧ سال، سر شما بی سوادان را شيره ميماليم.
بارها گفته ام، كثيف ترين آخوند حزب الله ای بيشتر از آورندگان آخونديسم شرف دارد.
Monday, April 10, 2006
Must Read:
By Amir Taheri
Arab News
April 8, 2006
Yet another answer to the question [“What does Iran want?”] is provided by those who subscribe to the myth of "Iran's legitimate grievances". According to that myth, the US changed Iran's "democratic regime" in 1953, angering the Iranians who now want an apology in lieu of actual revenge. That myth is too stupid to merit a detailed debunking here. But even supposing that the US had done what it is supposed to have done, can anyone believe that the present rulers are angry because Iran lost the "democratic regime" it never had?
Can anyone in his right mind present the present rulers of Iran as champions of democracy?
Sunday, April 09, 2006
آقازاده جنابعالی (مصطفی) در کشور کانادا با سرمایه چه کسی اقامت دایم دریافت کرده ومشغول جمع آوری ثروت برای مردم مستضعف است!؟
Saturday, April 08, 2006
پرسش: به نظر ما تغییر موضع نسبت به آمریکا زمانی اتفاق می افتد که یا آمریکا تغییر کرده باشد و خوی استکباری خویش را- که همواره به تعبیر حضرت امام و رهبر انقلاب مانع اصلی مذاکره واقعی بوده است – کنار گذاشته باشد و یا ما عوض شده باشیم و بر اساس ارزشها و مولفه های متفاوتی نسبت به گذشته تصمیم بگیریم که حاضر به مذاکره شده ایم. نظر شما در این خصوص چیست؟
حسن عباسي: البته این دو سناریوای که شما تنظیم کرده اید سناریوهایی بسیار درست و کارشناسی و عمیق هستند و من با این دو موافقم اما شما یک سناریوی سوم را جا انداخته اید! فراموش نکنید که بالاتر از لیبرال دموکراسی آمریکا مفهومی بود به نام نظام مارکسیستی کاخ کرملین. یادمان رفته است که امام (ره)، به گورباچف نامه می زنند و او و دو میلیارد جمعیت جهان که زیر سایه کمونیست بودند- شوری ، چین، اروپای شرقی و ... – و حدود نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دادند را به اسلام دعوت می کند. وقتی امام کاخ کرملین را دعوت کرد ، معنایش این بود که امام به آن حرکت پیامبر گونه که پیامبر جلیل القدر اسلام در دعوت امپراطوری های آن روز به اسلام داشتند، امام هم در ماه های آخر عمر مبارکشان، چنین دعوتی را صورت می دهند و لذا امام مستقیما به صدر هیات رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، یعنی به رهبر الحاد و کفر نامه می زند و جمله مهم پیام امام این است که " به جنگ بیهوده خود با خدا خاتمه دهید!". در واقع امام با این کار اتمام حجت کرد و چه بسا لازم باشد که ایران برای تحقق این مساله و اتمام حجت از سوی اسلام و خدا و قرآن و حتی خود شخص رهبری، نامه ای بزنند و کاخ سفید را دعوت کنند به اسلام و قرآن و دست برداشتن از مبارزه یهود با خدا و قرآن و اسلام؛ پس چنین فرضی نیز محتمل است. یعنی در عین این که ما از موضعمان کوتاه نیامده ایم و آمریکا نیز از خوی استکباری خود دست بردار نیست، موسی وار این فرعون مستبد را به اسلام دعوت کنیم. لذا یادمان باشد که ما از موضع اصولی جمهوری اسلامی در حال دور شدن هستیم! جمهوری اسلامی نیامده است که فقط برای چیزی به نام منافع ملی به پای میز مذاکره بنشیند! بلکه یکی از مهمترین مسئولیت های جمهوری اسلامی دعوت دولتها و میلیونها انسان روی زمین به اسلام است.
mehdi jami
... و يكی از روزنامه نگاران بی بی سی فارسی ی ايران سوز! بخوانيد تا ببينيد چه افرادی با چه خصوصيتهای فكری و سياسی (بخوانيد عقب افتادگی) همواره مورد پسند اين سازمان قرار مي گيرند.
---
حالا كه به راديو صدای خمينی اشاره كردم، نمی دانم آگاهی داريد يا نه، سخنان دو ماه پيش جورج بوش در گزارش سالانه اش به مردم آمريکا را بياد داريد؟ منظورم همان نطقيست كه در آن جمهوری اسلامی را متهم به گروگان گرفتن مردم ايران كرد. ميدانستيد كه در بازتاب آن نطق در سايت بی بی سی فارسی اشاره ای به آن نكوهش بی سابقه نشد!
Thursday, April 06, 2006
فرهنگ سراي قرآن در روز هاي نخستين سال جديد و همزمان با نوشدن دوباره هستي پنجمين دوره طرح بزرگ '' قرآن بخوانيد هديه بگيريد''را برگزار كرد .
به گزارش خبرگزاري شبستان از تهران، طرح قرآن بخوانيد عيدي بگيريد هر ساله در روز هاي آغازين سال و در تعطيلات نوروزي انجام مي شود، امسال نيز در روز هاي اول تا چهارم فروردين ماه 85 در نقاط مختلف شهر تهران از جمله فرودگاه ،مرقد امام خميني (ره) ،حرم حضرت عبدالعظيم (ع)، ترمينالها و برخي امامزاده هاي شهر تهران به اجرا در آمد.
يكي از تعبيرات اساسي طرح مذكور در مقايسه با سالهاي گذشته با توجه به درخواست همشهريان ارجمند تهراني، گرايش به اجراي طرح از طريق غرفه هاي سيار است.
اين تغيير با هدف كوشش مناطق مختلف شهر و دسترسي آسان تر عموم مردم به اين غرفه ها صورت گرفته كه پنجاه دستگاه ميني بوس متحد الشكل طرح در جايجاي شهر پذيراي كودكان و نوجوانان قرآن دوست بود.
همچنين امسال به دليل تقارن آغاز سال نو با اربعين حسيني، عنوان طرح از عيدي بگيريد به هديه بگيريد تغيير يافته است.
"علی عصاره وآرش آرامش، دودانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه برکلی، دانشجویان کشورهای دیگر را با ایران ومضامین فرهنگی مربوط به آن آشنا می کنند":
آزادی اندیشه و دمکراسی در اسلام:
دانشجویان برکلی از ایران "سخن" می گویند
---
اگر در طی اين ٢٧ سال دشمنان جمهوری اسلامی، برخلاف كاری كه اينها انجام می دهند، دست كم در ناسان نمايی "ايران" و جمهوری اشغالگر و متمايز كردن آنها از يك ديگر در افكارعمومی غرب كامياب شده بودند، ايرانيان جمهوری اسلامی را منزوی و بدون شك پيروزی را لمس ميكردند. نشدند زيرا بازيابی استقلال ايران با اهداف كسانی كه افكارعمومی غرب را شكل می دهند كاملاً متضادی است. به اين سادگی. هنگامی كه به اصطلاح "چپ راديكالشان" هم آشكارا و بدون پرده پوشی از اشغال ايران و كلونياليزم دفاع می كند، نتيجه ی ديگری نمی توان گرفت.
مهمترين زمانها و مكانهايى كه به فرستادن "صلوات" در آنها تأكيده شده به شرح زير ميباشد:
منبع : مكتب اسلام، شماره ٦، ١٣٨٢. اسماعيل نساجى زواره.
1. در هر مكانى كه نام پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شود.
2. در ابتداى هر كلامى كه داراى قدر و ارزش است؛ مثل خطبهها، سخنرانىها و... كه بهتر است با صلوات آغاز شود.
3. در ابتدا و انتهاى وضو.
4. هنگام ورود يا عبور از كنار مسجد.
5. در تعقيب نمازها، مخصوصاً نمازهاى صبح و مغرب.
6. قبل و بعد از دعا.
7. در خطبههاى نماز جمعه، عيدين و روز عيد غدير.
8. در هر شبانهروز.
9. در ماه مبارك رجب، مخصوصاً روز عيد مبعث.
10. در ماههاى شعبان و رمضان.
11. هنگام بوييدن گل و ريحان.
12. بعد از عطسه كردن خود يا ديگرى.
13. هنگام ذكر و به يادآوردن نام خداوند.
14. هنگام اراده سفر.
15. هنگام سوارشدن بر مركب.
16. هنگام طى مسيرى كه به صورت سرازيرى است.
17. بعد از گفتن «اللّهم لبيك» در احرام حج.
18. هنگام داخل شدن در مسجدالحرام.
19. هنگام استلام حجر اسماعيل.
20. هنگام انجام طواف و سعى بين صفا و مروه.
21. هنگام وداع در ميان ركن و باب در روز عرفه.
22. هنگام وقوف در مشعر.
23. هنگام ذكر و به يادآوردن نام خداوند متعال.
24. هنگام ذبح قربانى و بريدن سر حيوانات.
25. هنگام طى مسافت راه مدينه.
26. هنگام مشاهده مدينه منوّره و حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله.
27. هنگام توجه به قبر مقدس رسول خدا در بين قبر و منبر.
28. در ابتداى درس حديث.
29. در ابتداى موعظه، هدايت و راهنمايى ديگران.
30. هنگام برخاستن از مجلس.
31. هنگام مصافحه با برادر مسلمان.
Wednesday, April 05, 2006
محمد سلامتى دبيركل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى ايران تصريح كرد: مذاكره و عدم مذاكره با آمريكا جنبه ايدئولوژيك ندارد كه برخى به آن چنين جنبه اى داده اند. وى با اين توضيح گفت: هر اقدامى كه منافع ملى و امنيت ملى كشور را تامين كند پسنديده است. در شرايط فعلى از آنجا كه آمريكا قدرت مهمى در كشورهاى همسايه ايران از جمله عراق و افغانستان به شمار مى آيد و در كشورهاى حوزه خليج فارس نيز حضور نظامى دارد ما بايد در بحث و مذاكره با اين كشور به منافع ملى توجه داشته باشيم. دبيركل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى ايران افزود: گاهى مذاكره با آمريكا تاثير سرنوشت سازى بر كشورهاى همسايه ايران از جمله عراق و افغانستان دارد كه براى منافع و امنيت ملى ما نيز مهم است. بر اين اساس در شرايط فعلى مذاكره با آمريكا اشكالى ندارد زيرا پيگيرى منافع ملى ايران كه تحت تاثير حركت هاى ماجراجويانه آمريكا قرار گرفته در سايه عدم تعامل با آمريكا موجب سوء استفاده كشورهايى نظير انگلستان شده است.
به جای ايسنا به شرق لينك دادم كه اطلاعيه "جبهه ملى" را هم در بالای صفحه ی اين نشريه ی ضد ايرانی ببينيد.
[فدائيان اسلام] هم براى مسائل ملى و هم براى ايدئولوژى كه بايد حاكم باشد حرف داشتند، به خصوص كه با نسلى سروكار داشتند كه از زير بار ديكتاتورى بيرون آمده كه يك قزاق چكمه پوش حاكم بر حوزه فرهنگ، اقتصاد، سياست و تمام حوزه هاى ديگر شده است. در حوزه اقتصادى قرارداد ۱۹۳۳ را امضا كرده، در حوزه مذهب تنها كشف حجاب نبوده، در مسجد گوهرشاد به نقل از شاهدان عينى تا ۱۵هزار نفر كشته شده اند. حتى عزادارى ها را جمع كرده، در حوزه سياست در جنگ جهانى دوم ايران را بى طرف اعلام كرده و ايران چه صدماتى كه از اين تصميم نديده است. ايران اشغال شده است، در زمان فروغى لايحه بردند به مجلس كه اشغالگران را ميهمان خطاب كردند. دلار ۱۸ قران را ۳۴ قران كردند!
از روزى كه مرحوم مصدق براى تحصن در دربار از مردم دعوت مى كند در منزل شخصى اش در خانه شماره ۱۳۹ خيابان كاخ تجمع كنند، فدائيان در صحنه حضور داشتند. در همين تجمع وقتى دكتر مصدق در بالكن منزلش مى گويد شعار ما سكوت ما است، سيدحسين امامى ضارب احمد كسروى و عضو فدائيان اسلام زير بغل او را گرفته است.
آقاى مكى نقل مى كند روز اولى كه رزم آرا به مجلس مى آيد، دكتر مصدق بلند مى شود مى گويد: "تيمسار اينجا سربازخانه نيست اينجا خانه ملت است." مكى مى گويد: "تا ديدم شلوغ شده است آرام در گوش دكتر مصدق گفتم: حالا وقت غش است." ...غش چرا؟...دكتر مصدق گاهى غش مى كرد. غش سياسى مى كرد. خلاصه دكتر مصدق خورد زمين و غش كرد تا كمى فضا آرام شد!
رزم آرا در مخالفت [؟] با ملى كردن صنعت نفت گفت: "ملت ايران نمى تواند يك لوله هنگ بسازد چگونه مى تواند صنعت نفت را ملى كند." بعد هم پيغام مى دهد من مجلس را سر دكتر مصدق و مسجدشاه را سر كاشانى خراب مى كنم و گروه نواب صفوى را تحويل دادگاه نظامى مى دهم. رزم آرا همان طور كه از قبل قابل پيش بينى بود از ۱۰۳ نماينده حاضر در مجلس با ۹۱ راى موافق راى اعتماد مى گيرد و با حمايت شاه، دربار و ارتش باقدرت كارش را شروع مى كند. البته بعضى ها معتقد بودند رزم آرا مى خواست به نوعى با انگليسى ها كنار بيايد و سهم ۲۵ درصد ايران را ۵۰ درصد بكند چون شركت نفت آرامكو آن سال ۵۰درصد مى گرفته است.
ورودى دالان مسجدشاه ايستاده بودم، و دو طرفم پاسبان ها ايستاده بودند رزم آرا با يك كلاه طوسى، پالتوى سرمه اى و با چشمان تيز وارد شد. هيچ وقت از يادم نمى رود يك لحظه چشم رزم آرا افتاد در چشم من، بچه بودم ولى هنوز آن نگاهش در ذهن من ترسيم شده است. وارد حياط شد. ناگهان صداى شليك سه گلوله را شنيدم. يك عده اى گوشه مسجد كف زدند و براوو گفتند. اين طرف مسجد هم عده اى "الله اكبر" مى گفتند.
Tuesday, April 04, 2006
هم ميهن گرامی من، آريا (وبلاگ كيهانگشت)، در رابطه با اين "پست" نظری بيان كرده اند كه حيفم آمد روی صفحه اصلی نگذارم:
"امثال اینا هیچکدامشون تاریخنویس و معیار گذار تاریخ ما نیستند جانم. اینا همهشون چیز نویس هستند. تنها کاری که اینا با این مزخرفنویسیهای خود می کنند، همینه که اذهان ساده و سطحی انسانها را مغشوش و دوام حکومت آخوندی را، یکی دو روز بیشتر می کنن. در ضمن مطمئن باش که اینجور مقاله ها بدون نظارت مستقیم، اطّلاعاتچیهای فقاهتی هرگز منتشر نمی شن. از این جور چیز نویسان در وبسایتهای برونمرزی زیاده که مامور این کار هستن. شما فقط هوشیاری خودت را از دست نده. همين."
ديروز در يكی از اين رسانه های اينترنتی خواندم كه در كنار شهرت و محبوبيتی كه تابلوی نوروزی امير برای او بوجود آورده، اين گراميداشت از پادشاه فقيد گرفتاريهايی را هم بدنبال داشته است، "زيرا عده ای مرتب به او تلفن ميزنند و تقاضای كمك مالی می كنند. يا تنی چند از ايرانی ها كه وی را در نقاط مختلف شهر می بينند، از وی ميخواهند كه گرفتاريهايشان را رفع كند."
باوركردنش برای من دشوار نيست. دو سال پيش، وقتی كه يكی از دوستانم در تركيه خيلی خودمانی به اطلاع گروهی از هم ميهنان رفيوجی در آن كشوررساند كه دوست جوانش از هواداران شاهزاده ای با نام "پهلوی" است (بله، بودم، و تو با تبديل شدنت به سخنگوی وزارت خارجه آمريكا دلم را شكستی) درخواستهايی كردند كه اصلاً نمی توانستم پيشبينی كنم، كه ای كاش راجع به كمكهای مالی بودند: "برايم در آمريكا و كانادا خريدار پيدا كن كه كليه ام را بفروشم،...پدرسوخته مگه قول ندادی؟ جواب دختر ١٢ ساله ام رو چی بدم؟" همين يك نمونه از پيامدهای انقلاب شكوهمند كافيه؛ نميخوام هنوز نيمروز نشده اشكهام دربياد. منظور من از اشاره به اين موضوع پيشگفتاريست برای اشاره به نوشته ای كه در يكی از اين بلاگهای شوربختانه ايرانی نما خواندم. نوشته ای بسيار كوتاه است:
---
دلیل اینکه من در لوس آنجلس زندگی نمی کنم:
<فرتور تابلوی نوروزی امير>
یک نفر به این امیرآقای شاه پرست بگوید بابا مرده که عید را تبریک نمی تواند بگوید مرد حسابی. تعجب می کنم با این آفتاب لوس آنجلس این ها چطوری یکربع قرن است یخ زده اند!
---
استدلال ( آدم به ياد افاضات آيت الله مطهری می افتد) چنان مضحك است كه نيازی به پاسخ ندارد. برای من آنچه كه شگفت انگيز است سطح تحصيلات كسانی مانند اين جانور... و آزاده معاونی ها، رويا هكاكيان ها و مرجان ستراپی ها است. در گوشه ای در بلاگش نوشته است:
"سیما شاخساری هستم. کاندیدای دکتری رشته مردمشناسی در دانشگاه استنفوردم و تحقیقم در مورد اجراگری ایرانی بودن در وبلاگهای فارسی و ربط آن به مسائل جنسیت و جنسگونگی است. در طی اقامت شانزده ساله ام در امریکا در زمینه مسائل زنان و مهاجرت با سازمانهای غیردولتی سانفرانسیسکو کار کردهام."
ای كاش قبل از انقلاب اسلامی هم چيزی به نام "بلاگ" وجود داشت كه "روشنفكرانی" مانند يزدی ، اميرانتظام و قطبزاده می توانستند چهره ی راستين خود را به اين آسانی آشكار كنند.
Sunday, April 02, 2006
“There is a growing consensus that [in case of an attack, Islamic Republic]'s agents would target civilians in the United States, Europe and elsewhere, [U.S. intelligence and terrorism experts] said.”
“Would,” and not “will attempt to,” because these experts know perfectly well that the terrorists ready to take out the targets are either inside the US or will have no trouble getting here. I wonder why that is!
"[The Islamic Republic]’s intelligence service, operating out of its embassies around the world, assassinated dozens of monarchists and political dissidents in Europe, Pakistan, Turkey and the Middle East in the two decades after the 1979 Iranian revolution, which brought to power a religious Shiite government. Argentine officials also believe Iranian agents bombed a Jewish community center in Buenos Aires in 1994, killing 86 people.”
Saturday, April 01, 2006
انتشار مقاله ای در باره ی "آزادی خواهان دمكرات ايران" در نشريه ای كه تا كنون سرسختانه از جمهوری اسلامی طرفداری كرده و بر روی جناياتش سرپوش گذاشته بسيار اميدواركننده است. مخصوصاً اگر اين گروه دمكرات و مدعی برقراری فدراليزم، نامش "پژاك" باشد.
!جالبه كه واژه "جمهوری اسلامی" حتی يك بار به كار برده نمی شود
بازخوانی "کوتاه و فشرده"، و صد البته بی غرضانه ی "چند پروندهی نمونهوار بیقانونی، قانونشکنی و پایمال کردن حقوق بشر" از آغاز دوران مشروطیت تاکنون، به سبك شیخ ناصـر رحیـم خانـی و وبسايت ضد اطلاعاتی... (ببخشيد، رسانهء اينترنتی برادران و خواهران جمهوری خواه) "عصر نو":
"محاکمات باغشاه و کشتن بیرحمانهی ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان، محاکمه و اعدام شیخفضلالله نوری، محاکمهی کشندگان فریدون زرتشتی، اعدام مخالفین مشروطیت در قیام تبریز و خیزش گیلان، نگاهی به ترورهای «کمیتهی مجازات» جنبش جنگل و مجازات اعدام، اعدامهای بدون محاکمه دورهی رضاشاه، سربهنیست کردن زندانیان سیاسی، رویدادهای پس از شهریور بیست، ترورهای حزب توده، فرقهی دموکرات آذربایجان و مجازات اعدام، کشتار تبریز پس از شکست فرقه به دست عشایر مسلح ذوالفقاری، کودتای 28 مرداد، شکنجه و نابودی زندانیان سیاسی تودهای، شکنچه و اعدام دکتر فاطمی، حبس مصدق و ملیون، حبس فعالین مذهبی (بازرگان، طالقانی و...) و سرانجام کشتن بیژن جزنی و همراهان، انقلاب، سرکوبگریهای جمهوری اسلامی و ... "
حدیث آن شیخ که بر دار شد...
ناصـر رحیـمخانـی
حجت الاسلام احمد نجمی
!مركز تخصصي تفسير قرآن براي بانوان