Wednesday, October 31, 2007

Janet Afary_hejab

" [دكتررر] ژانت آفاری، سخنرانی خودش را [در کنفرانس دو روزه‌ی «ایران و مطالعات ایران‌شناسی در قرن بیستم» در دانشگاه تورنتو] با عنوان، انقلاب جنسی نا تمام ایران ایراد کرد. ژانت آفاری در صحبت‌هایش ضمن ارائه تاریخچه‌ای از وضعیت زنان ایرانی در گذشته و حال و سیستم سنتی خانواده در قرن بیستم، به این نکته نیز اشاره کرد که پس از انقلاب اسلامی حجاب اجباری برای زنان، در کنار اثرات منفی که برای آن بیان می‌شود، باعث شده که بسیاری از زنان و دختران قشرهای سنتی جامعه بتوانند در سطوح مختلف جامعه حضور پیدا کنند و رشد بالای تعداد زنان و دختران تحصیل‌کرده یا دانشجو، یکی از اثرات وجود حجاب اجباری است"!

+

Nadereh Afshari on Ahmad Kasravi

گفتگو با بانو نادره افشاری به مناسبت زادروز احمد کسروی

(٢٤ اکتبر ٢٠٠٧)

NIAC_National Iranian American Council_lobby


"ايرانی-آمريكايی ها برای پيشگيری از جنگ ٥٠ هزار دلار جمع كردند"

تيتر ا‌ز تارنمای "ناياك" (لابی آمريكايی های "ايرانی" تبار)

در رابطه با اين گزارش، "دانيِل پوركسالی" (هوادار "صلح" ‌از نوع رفيقش اردشير عمانی) هم كه خودش به اين مهمانی تشريف برده بوده، مقاله ای نوشته كه می توانيد آنرا در سايت "CASMII" و "پيوند" بخوانيد.

همين ديروز هم دو "خبرنگار ايرانی در بی بی سی" را به واشينگتون آوردند تا عملكرد سياست های داخلی ايران را به نمايندگان مجلس حالی كنند!

Sunday, October 28, 2007

Vigen Derderian-karo derderian-radiozamaneh.info

مهم تر از همه اينكه ويگن نام جعلی، مضحك و تقلبی ای را كه روح الله و آورندگانش بر ميدان شهياد گذاشتند مانند شما و دكان "راديو زمانه" به رسميت نمی شناخت.

بيگمان ضد پهلوی جلوه دادن يك ايرانی ميهن دوست ديگر پس از مرگ او مايه كف زدن خوانندگان بسيار هوشمند شما خواهد شد. ولی كارو ای كه به او اشاره می شود همان كارو ای است كه برای تلويزيون ملی ايران در دولت "سلطنتی" كار می كرد، و نه تنها كوچكترين گامی بر ضد آن دولت و جهت به آتش كشيدن ميهنش برنداشت، بلكه هيچ پيوندی هم با "انقلابيونی" كه خود او واپس گرای می ناميد نداشت. آيا خانم ژوليت براستی ‌از ياد برده اند كه پس از "انقلاب" پسرشان* را به تهيه كردن برنامه هاي ناسيوناليستی در دوران و به سود پهلوی دوم متهم كردند؟

در ضمن، آيا اشاره شما به اين "تاريخ" دهه ها پنهان مانده، يعنی اين "خبرچينی" اسلامی در باره شاهپور غلامرضا پهلوی، كه در سايت همكارانتان در "صبحانه" نيز طبيعتا می بايست بازتاب داده می شد، همزمان با انتشار كتاب اخير ايشان اتفاقی است؟!

+

* از بس خشمگين شدم نوشتم "پسرشان"، در صورتی كه كارو برادر ژوليت بودند.

Friday, October 26, 2007

Mohammad Reza Shah Pahlavi

چهارم آبان ماه،
زادروز محمد رضا شاه پهلوی،
شاهنشاه آریامهر،
خجسته باد

Monday, October 22, 2007

Saturday, October 20, 2007

nepal_Monarchy_separatists

Dear Dr. Adhikari,

I came upon your article, “
Nepali Congress under Koirala: The Great Betrayal”, by accident while checking for the most recent articles, published worldwide, which make reference to the Shah of Iran, Mohammad Reza Shah Pahlavi. Interestingly enough, I saw that a reference was made in a Nepalese website, a country which, as the following search may attest, is of some interest to me:

http://sarbazekuchak.blogspot.com/search?q=nepal

I do not pretend to be familiar with the intricacies of Nepalese politics, but as one of the millions of Iranian victims of the 1979 Islamist Reaction, and a living witness of what befell my country in the name of “freedom” and “democracy”, I am familiar with the causes and consequences of the tragic and disastrous event to which you make reference, and hope that this brief note regarding one of the most humiliating chapters in my nation’s history will be well received, especially as you appear patriotic and clearly seem to value Nepal’s independence and sovereignty.

While taking the liberty to make slight alterations in the first of two paragraphs for the sake of objectivity (unlike the
BBC, I do not believe the Shah “fled” Iran) and clarity, I quote,

Twenty-eight years before, in 1979, when the Shah of Iran, Mohammed Reza Pahlavi, had [left] his country following months of violent protests against his regime, many democrats and liberals thought that the roadblock to democracy has finally been set aside. In fact, just as G. P. Koirala betrayed King Gyanendra and most of the commoners of Nepal, Dr Shapur Bahktiar, the man who [the] Shah had appointed as Prime Minister just one month before [his departure], too had disingenuously forced [the King] to leave the country.

The person, who the increasing number of violent clashes between security forces and anti-Shah demonstrators established in power, was Ayatollah Ruholla Khomeini. With the support of the liberals and commies, very much like the support of the imperfect ‘loktantrabadis’ of Nepal to the Maoists, Khomeini finally came to assert control over the course leading to a revolutionary Islamic Council to replace what he called the "illegal government" of Iran. Whatever little democracy the Iranians had during the period of Shah has become a dream for the people since then. After all, democracy is a process not a product, and no Khomeini can ensure it – whether he creates a constitution through his religious decree, or a constituent assembly under the shadow of bloodhounds and separatists.


To begin with, the statement that with the Shah’s departure, “many democrats and liberals thought that the roadblock to democracy has finally been set aside”, suggests that Iranian democrats and liberals, if not the actual participants in the revolution, had looked forward to seeing the Shah’s departure and welcomed the “revolution”, when in fact even before His Majesty’s departure, while the violent demonstrations were taking place, the democrats and liberals, many of whom worked for the government, had warned of the consequences if such a “revolution” were to occur. The Islamist Reaction, contrary to what is said by its sponsors, was neither democratic nor liberal, and Iranian democrats and liberals not only played no part in it (unless Islamists, fascists and American, European or Soviet mercenaries can be thought of as democrats and liberals), they were in fact its very targets. No Iranian that could be called a democrat or a liberal thought that, with the Shah’s departure, the roadblock to democracy “has finally been set aside.” On the contrary! Having warned against the Islamist Reaction, and predicted its consequences, they knew that the nation’s very independence had been lost, never mind that a “roadblock to democracy” (an absurd way of putting it, given the nature of the criminal republican regime that took over) had been created!

Interestingly, of the liberal democrats, one was Prime Minister Shapur Bahktiar himself. Here, there are Iranians who do speak of his disingenuousness, but I personally do not, and consider the view itself to be disingenuous. He was a Monarchist, and bravely accepted the Shah’s request in face of violent and lunatic opposition from his own party. Dr. Bakhtiar’s desire that the Shah leave Iran was only a last attempt to save Iran from self-immolation, and should not be viewed as a reflection of a supposed disingenuity.

He was assassinated some years later by the French secret service, with murderers from HezbAllah (Party of God) doing the actual killing.

Good luck to you, and may the people of Nepal never succumb to the plots cooked up by the enemies of your country’s independence.

Khorshid

Friday, October 19, 2007





كليپ كوتاه از همايش "روز قُدس" در لندن، يكشنبه ٧ اكتبر ٢٠٠٧، كه توسط "كميسيون حقوق بشر اسلامی" سازمان داده شد.


hamid dabashi-Shah-Pahlavi-Iran-ahmadinejad-columbia university-bollinger

"فقط چند سال پس از اينكه سازمان سيا كودتای خبيث، كينه توز و جنايتكارانه را برای فروريختن نخست وزيری انتخابی و دموكراتيك محمد مصدق در سال ١٩٥٣ فراهم كرد، دانشگاه كُلُمبيا، در اقدامی كه براي آن دانشگاه جای شرمساری ابدی دارد، به ديكتاتور واقعی ايران، محمدرضا شاه پهلوی، يك مدرك افتخاری ‌اهدا كرد. احمدی نژاد عوام فريبی ناتوان است: امروز پرزيدنت انتخابی يك جمهوری، و فردا از فراموش شدگان تاريخ ميهنش. ولی به عنوان يك تابلو راهنِما در ادامه حماسه ميليونها ايرانی، كه دهه ها و صده ها برای رسيدن به هدف دموكراسی در كشورشان جنگيده اند، او از آن شاه فاسد ("degenerate") بينهايت والاتر ("superior") است، شاهی كه پادشاهی بی رحمَش مبنای اين باند حتی فاسدتر مُلايانی كه اميدها و آرزوهای يك ملت را دزديده اند قرار گرفت. آيا اين ملت بايد منتظر اين حرفه دوست فرصت طلب نوكيسه (بُلينجر را می گويد) می ماندند تا بيايد و به آنها بگويد كه مبارزاتشان برای آزادی و دموكراسی پس از صده ها بيهوده بوده است؟ راستش نه. بُلينجر امروز شايد برای خودش جايگاه ننگينی را كسب كرده باشد، ولی با آن حرف های تحريك آميز بی شرمانه يا به طور حيرت انگيز بی سوادانه درباره ی تاريخ و تلاش های سياسی مِلتی كه از اظهارات مضر و بی سوادانه ايشان پيداست مطلقاً چيزی از آن نميداند و من مغرورانه مردم خودم می نامَم موجب ننگ بی سابقه دانشگاه من شده است."

حميد دباشی؛ استاد دانشگاه كلمبيا
الاهرام (مصر)؛ شماره ٨٦٦ ، و تارنمای "پيوند" (آمريكا)

(البته آخرين بار كه نوشته ای از اين هوادار حماس و حزب الله را در همين الاهرام خواندم اكتبر سال پيش بود كه كتاب آذر نفيسی را به عنوان "پروپاگاندا بر ضد اسلام" محكوم كرده بودند!)

جستجو:
حميد دباشی
Hamid Dabashi

Thursday, October 18, 2007

Manouchehr_Yazdi_separatism_separatists_Khuzestan_federalism







سيری در
توطئه های جدايی خوزستان
و انگيزه ها و ريشه های
توطئه تجزيه و فروپاشي ايران بزرگ طي چهارصد سال اخير
( از ١٦٠٠ ميلادی تا کنون )
Word/PDF
نويسنده : منوچهر يزدی
خرداد "١٣٨٤"

+

Wednesday, October 17, 2007

ebrahim nabavi-nahid roxan-caspian sea conference

كدام گروه ناپاك تر‌ ‌است؟ نوكران ايرانی نمای غرب، جنايتكارانی كه پس از به آتش كشيدن و نابود كردن ايران، و تبديل كردن كشوری سربلند و در حال توسعه به بزرگترين مستراح اسلامی در جهان، از شركای خود "خداحافظی" كرده راهی پاريس و لندن و واشينگتون شدند (همواره هم گله گله می آيند) تا با ماسك های سياسی گوناگون، برای به ثمر رساندن اهداف جهان غرب و ياری رسانی به ديرباوران همان كشورهای غربی، بوی ريدمان اسلامي را "شانِل پَنجی" جلوه دهند؟ يا "رقبايشان" روسوفيلهای حرفه ای و فريبكار، كه همزمان با ابراز شادمانی از خطر تجزيه شدن بخش ديگری از ايران، بی شرمانه از زرتشتیان ایران باستان هم ياد می كنند!؟

پاسخ آشكار است، چرا كه تنها چيزی كه برای هيچ كدام از اين شيادان همصفت مهم نيست همان ايران و منافع ايران است، و از هر نوعي كه باشند ‌در دشمنی با ايران دوستی و ناسيوناليزم ايرانی با هم مشتركند.

سید ابراهیم ناپاك نژادِ و "روز آنلاين"، و ديگر جاده صاف كنان غرب و شرق كه تا كنون به ايران فروشی مشغول بوده اند، بدانند كه با سرزنش پوتين يا بوش و شكستن همهء كوزه ها بر سر رقبای فرضی اربابانشان، نقش خودشان دراين مصيبت و فلاكت از ‌ايرانيان پنهان نگه داشته نمی شود.

Sunday, October 14, 2007

carter-revolution-Iran

Jimmy Carter hatred is alive in Iranian L.A.
President blamed for fall of the Shah

JewishJournal.com October 12, 2007
By Karmel Melamed

A good article. But I think the reference to “the vast fortunes they were forced to leave behind” can be misleading, and I hope other readers do realize that the overwhelming majority of Iranians who were forced to leave their homeland after the Islamist reaction were of the middle class. In fact, the truly evil portrayal of the emotional and national ties to Iran among the Iranian diaspora to conceal the actual motives of these Iranians in opposing the republic is as old as the Islamist regime, and the regime’s supporters and so-called “leftists” have always described Pahlavists as “the very wealthy” or “Taghooti”.

As to Nikki Keddie, who is either very clever or, as her books on Iran suggest, hopelessly clueless, one should not at all be surprised by her attempt in suggesting inaction, indecision or dysfunction as alibis to cover-up what was the very policy and aim of the Carter administration. After all, she is not the only “expert” on Iran to have mistaken success for failure. Incidentally, this is the same Nikki Keddie who not long ago, while encouraging Americans to pressure their government “to improve” its relations with the Islamic Republic, declared respect for human rights as an “unacceptable precondition”* for talks that can lead to such improvements!!

*"Fear of US attack is overstated"; Daily Star (Lebanon); Jan 14, 2004


More on Carter

farrokh negahdar-fadayeen

"چريك هاي فدايي غرب: "در انتخابات مجلس هشتم شرکت می کنیم

"به گزارش عصر ایران فرخ نگهدار يكي از اعضاي گروهك موسوم به چريك هاي فدايي خلق كه در فرانسه به سر مي برد اين روزها نامه اي به مسوولان عالي قضايي داده و از آنان خواسته است تا اجازه دهند به كشور بازگردد تا بتواند در انتخابات شرکت کند."

Federalism-balkanization-Iran

روی سخنم با آنهائیست که از شیفتگان "فدرالیسم" هستند. "فدرالیسم" در ایران یعنی از هم پاشیدگی همبستگی ملی، یعنی رو در روی یکدیگر ایستادن.

كتايون

شاید اگر اقرار نباشد بتوان اظهار کرد که "فدرالیسم" به معنای واقعی آن (و شاید در بهترین شکل و فرمش) در کشوری مانند کانادا با جمعیتی در حدود سی و سه میلیون نفر(مهاجرین طرازِ اول: فرانسوی، انگلیسی، جرمن، چینی، ژاپنی، ایتالیائی، و مهاجرین طراز دوم: آفریقائی، ایرانی،هندی و پاکستانی و روس و ...) به مهم ترین اهداف خود، که از جمله برقراری دموکراسی است، رسیده است، البته پس از چندین قرن ظلم و ستم بر بومیان آن سرزمین. ازآمریکا سخن نمیگویم که مدارک تاریخی بسیارند و خوشبختانه درب کتابخانه های کنگره و سنا هم که بروی "روشنفکران" و همکاران لابیستشان بازِ باز.

اما در کشوری مانند ایران با توجه به وضعیت مغشوش منطقه ای و درون مرزی، "فدرالیسم" نه تنها به گسترانیدن "دموکراسی" در ایرانِ "فدرالیست" شده نخواهد انجامید، بل که به یک فاجعه همانند خواهد بود، که کمترین خسارتش میتواند تکه تکه کردن ایران باشد. مطرح کردن بحث "فدرالیسم" و حقنه کردن آن به ملتی که در حال حاضر در زیر چکمه تازی صفتان در حال خفه شدن است ، دنبال کردن پیشنهادات بیشرمانه بیگانگانی مانند روسیه و انگلستان و آمریکاست که تکه تکه کردن ایران را از جمله بخشی از پروژه "نقشه جدید خاورمیانه" (که البته پروژه ای است که قدمتی بسیار دارد) میدانند.

آنهائی که با بمیان کشاندن مبحث "فدرالیسم" بعنوان راه حلی برای برقراری "دموکراسی" و "آزادی" ( که خود "دموکراسی" یک پروسه است نه یک هدف و با آزاداندیشی آغاز میگردد، چراکه امریست که باید در حین خردورزی و خردپروری آموخته شود و سپس با یاری قوانین بشردوستانه و قابل احترام و اجرا به مرحله "انجام" برسد. افزون بر آن "دموکراسی" در جریانهای فرهنگی شکل میگیرد و با تهاجم نظامی و یا از راه تزریق به رگهای ملی انجام پذیر نیست) در ایران میخواهند به کمک بیگانگان حکومتی دموکرات منش بوجود بیاورند، به این مهم واقف نیستند که دردِ ایرانی نبود "فدرالیسم" نیست، بلکه نبود آزادی است.

زور و جبر و استبداد امروزِ ایران نه در برگیرنده قوم و گویشِ خاصی از ایرانیان است و نه استثناء برای ایرانی قائل است. در کرمان و یزد و کاشان مردم بهمان اندازه درزیر فشارقشریون مذهبی و ایادی ایشانند که مردم زابل و زاهدان و رشت و تنکابن و تبریز و سنندج و کرمانشاه و تهران مورد هجوم اشغالگرانند. ایرانی ، در هر کجای ایران که هست ، باید با یاری خِرَد خود و با بهره گیری از فرهنگی غنی ملی اش، که دربرگیرنده فرهنگهای بومی و سنتیِ همه اقوام ایرانی است، در برابر پروژه تجزیه سدی نیرومند بسازد. این مهم، اگر چه با توجه به شرایط کنونی کمی سخت بنظر می آید اما چون آمادگی انجام آن در جامعه امروزِ ایران پدید آمده است (و چون سابقه تاریخی ملت ایران در همبستگی در امر پدافند در برابر توطئه های دشمنان سابقه ای درخشان است) بنابراین این پدافند به آسانی به انجام خواهد رسید.

امروز مردم ایران به آن درجه از آگاهی رسیده اند که بتوانند آینده ای روشن را برای خود به تصویر بکشند که در آن کرد و لر و ترک و مازندرانی و تهرانی برای راحتی و آسایش و آرامش ایرانی در تلاش باشند. و طرفداران "فدرالیسم وطنی" نیز باید از این لجاجت بیشرمانه شان دست بردارند و بجای مطرح کردن "فدرالیسم" وبرانگیختن احساسات تصنعی، به تهییج مردم برای خیزشی ملی بر علیه اشغالگرانِ متجاوز بپردازند.

+

anb tv_Iran_balkanization_al-ahwaz_Khuzestan

شايد تيتر اعتبار دهنده ای كه "MEMRI" در رابطه با كليپ اراجيف اين كثافت انتخاب كرده از خود كليپ مهم تر باشد: "فعالان (سياسي/حقوق بشری) از ظلم و جور مراجع ايرانی نسبت به مردم عرب استان ا‌لاحواز در ايران سخن می گويند."

بله، گردانندگان "MEMRI" نمی دانند كه ايران استانی با نام كثيف "الاحواز" ندارد؛ نميدانند كه برخلاف گفته ی سازمان سيا، خوزستان عرب نيست؛ نمی دانند كه تيغكشان كارتر در آغاز ارتجاع شكوهمند، با ياری "حقوق بشری" ها كه هورا هم می كشيدند، خدمتگذاران ايران (مراجع ايرانی) را به گلوله بسته يا در برابر چشمان فرزندانشان حلق آويز كردند. جمهوری دست نشانده ی مافيايی- اسلامی كه دشمن اصلی خود را ايرانيت می شمارد نيز از ديد آورندگانش "ايرانی" است.

مصطفی الشريف از به قول خودش "نهضت ملي آزاديبخش احواز" و به قول "MEMRI"، "حزب همبستگی دموكرات"، می گويد: "در مورد منطقهء ما (خوزستان متعلق به ايشان است) ...جريان پاكسازی های نژادی در دوران شاه آغاز شد، و در جمهوری اسلامی شدت يافت... ايران تنها به واسطه ی وضع موجود در الاحواز حكومت می كند، و از هيچ مشروعيت تاريخی و سياسی در اين منطقه برخوردار نبوده است..."

در پايان كليپ مصطفی النوكر هانتينگتون، اين "انقلابی" ٥٧، توضيح می دهد: "در روزهای نخستين انقلاب كسی (كه تنها می تواند خود خمينی دجال باشد) حجاب اسلامی را بر زنان تحميل نمی كرد."

Friday, October 12, 2007

Farhad Erfani 2-nationalism

منافع ملی یعنی چه؟
فرهاد عرفانی - مزدک

"تمامی جریاناتی که با حمایت امپریالیستها، شعار ضد رژیم می دهند و همهء آنهائی که یکشبه خواب نما شده، مدافع فدرالیسم !! شده، خوابهای طلائی! می بینند، دستشان در یک کاسه است و در ماهیت ، هیچ تفاوت اساسی ای با مرتجعین اسلامی حاکم بر ایران ندارند، و درست بر همین اساس هم هست که حنایشان رنگی نداشته، با همهء زوری که زده اند و می زنند، راه به جائی نبرده و نخواهند برد!"

Wednesday, October 10, 2007

"Cornflower" performed by Dr. Lloyd Miller-Iran-Pahlavi

گُل گندم
دكتر "لويد ميلِر" (Lloyd Miller) در تلويزيون ملی ايران

البته اينها همه صداهای گوش خراش دهنده ای از دوران طاغوت، ساواك و ستم شاهی به حساب می آيند، و ‌سوای اينكه ما، به دستور اربابان و به قلم "روشنفكران"، نبايد "ديروزی" و "مرده پرست" باشيم و يا احساسات ‌انسانی، طبيعی و منطقی---احساسات "(راست) نوستالژيك"!!!--- از خود نشان دهيم (مگر "چپ" دروغين، معروف به "چپ نو"، كه پرورانده ی همين غارتگران است نيز همواره عربده نمی كشد كه تاريخ "زباله دانی" بيش نيست؟)، ا‌صلا با هويت ما "ايرونی" ها، هويتی كه بايد غارتگران جهانی آنرا تعيين و تزريق كنند ربطی ندارند.

خوشبختانه انقلاب شكوهمند "روشنفكران" گوش به فرمان ميشل فوكو، نوام چامسكی، و روح الله در كشورمان كمك كرد كه ما نيز گله وار از پرتگاه "گلوباليزاسيون" (بخوانيد غارت مردمان بی هويت، و نا آشنا با مسئوليت و پاس وری ملی و فرهنگی) پايين انداخته شده و به پيشرفتهای چشمگيری در اين زمينه، يعنی آن "موسيقی" تهوع آوری كه شايسته ما جهان سومی تلقی شدگان است دست يابيم. باور كنيد ديگر دست های همه ی "هنرمندان" بی سواد و رو حوضی "MTV" را هم از پشت بسته ايم!

"ايران رَپ: تاريخ [به قول] ما [آورندگان خمينی و مزدوران اجنبي]"
تلويزيون مجاهدين

Monday, October 08, 2007

Saturday, October 06, 2007

voa-women-Iran-Pahlavi

زن امروز يا سيد حسين تی وی!

سه بخش كوتاه، ولی گويا، از "زن امروز" ، مضحكه ی تازه ی راديو صدای آمريكا، در رابطه با حجاب---‌به ترتيب زمانی ولی از سه روز مختلف---در طول همين يك هفته ای كه خودم با اين برنامه آشنا شده ام. (البته در طول تنها همين يك هفته "زنان امروزی" سه چهار بار هم به "استبداد" و "ديكتاتوری" پادشاهان پهلوی اشاره كرده اند.)


(البته اين گزارش خبری هم كه سه شنبه دوم اُكتبر از همين برنامه پخش شد بسيار ديدنی است!)

Farhad Erfani

مشکل استعمار با زبان فارسی

فرهاد عرفانی (مزدک)

اکنون که راهبرد جدید سیاسی امپریالیسم برای منطقه، بر تکه تکه کردن کشورهای بزرگ و تشکیل فدراتیوها و مناطق کوچک قابل کنترل، قرار گرفته است، سیاست کهنهء فارسی ستیزی، با تزریق دلار و امکانات، جان تازه ای یافته است و متأسفانه مسئولین ایران غافل هستند، و بخش بزرگی از روشنفکران؛ بازی خورده و یا خائن و ناآگاه!

هم از اینروست که یکشبه، جنایتکاران بین المللی، مدافع حقوق زبانی اقوام ایرانی شده اند!! صدها صفحهء اینترنتی در هویت سازی برای مردمان با گویشها و زبانهای مختلف ایجاد شده، رادیو و تلویزیون به زبانهای محلی علم شده، نظریه پردازان استعمار به تاریخ سازی و تاریخ نویسی مشغول گشته اند و برای ظلم مضاعف به غیر فارس زبانها، اشک تمساح می ریزند!

کسانیکه در طی یکصد و پنجاه سال، زبان انگلیسی را با زور سرنیزه و بقیمت ریختن خون میلیونها انسان در سراسر جهان، به زبان بین المللی تبدیل کرده و موجبات نابودی رسمی صدها زبان و گویش محلی و فرهنگهای غنی وابسته به ان را فراهم نموده اند، اکنون به منبر رفته و برای اصالت گویشها و زبانهای محلی ایران، روضهء علمی می خوانند!!!

Wednesday, October 03, 2007

iranian.com-jahanshah javid-lobby-lobbies

Katayoun and Bita of “Without the slightest hesitation”, two very kind friends whose comments you may have seen under some of the posts here, ask their readers not to post any of their materials on the so-called “Iranian.com”, and have even placed a boycott logo on their blog, the same I placed on mine when I started my blog.

I wish them success in all their endeavors.

Tuesday, October 02, 2007

Habib Tabrizian

جنبش ما و میراث پهلوی

حبیب تبریزیان
٣٠ سپتامبر ٢٠٠٧


(بانو صفاری در بخش ديدگاه ها در پايين صفحه نوشته اند: "براستی خواندن نوشتاری از اين دست كه مانند آينه ای چهره همه مدعيان را بدرستی آشكار سازد و رويكردی خردمندانه و دادگرانه را در اين روزهای سرنوشت ساز پيش روی همگان بگذارد، كمتر پيش می آيد. درود و سپاس به كدبان حبيب تبريزيان.")

Monday, October 01, 2007

alexandre adler-le figaro-Pahlavi-Iran


تاريخ گستاخی در ميان ايرانيان، از خشايارشاه تا ‌احمقی نژاد!!

جانوری بنام "آلكساندر آدلر"؛ روزنامه ی فيگارو؛ ٢٥ سپتامبر ٢٠٠٧
(‌فرانسوی / انگليسی)

"برخلاف كماليستهای هشيار تركيه كه محتاط عمل می كردند تا استالين و چرچيل را تحريك نكنند، رضاشاه پهلوی با آلمان هيتلری متحد شد كه به سختی می توانست به ياری اش بيايد. رفتار گستاخانه ی او به قيمت تخت او تمام شد. در مورد مصدق هم ... سرانجام، محمدرضا پهلوی، آخرين شاه، به نوبت حس تناسب خود را از دست داد و توانست، با متحدين ونزوئلايی ‌اش، تحريم جزيی نفت را كه عربستان تحقير شده در سال ١٩٧٣ آغاز كرده بود تبديل به يك گروگانگيری واقعی--- اينبار گروگانگيری اقتصادی--- كند و همه ی اقتصاد غرب را گروگان بگيرد. هيچكس در پاريس، لندن يا واشينگتون سرقت ("holdup") سده را، كه هنگامی كه تظاهرات قشریون نيروی او را كاهش داد با فيس و افاده "نخستين شوك نفتی" ناميده شد، از ياد نبرده بود. آن زمان بيشتر غربی ها فكر می كردند كه آنها (كی؟) سزاوار درسی كوچك در دموكراسی داخلی هستند. و اكنون، طبق معمول با همان گستاخی كور، ملايان و احمدی نژاد.... بايست بر گرايش ايرانيان به گستاخی چيره شد، همان گستاخی ای كه زمانی خشايارشاه، پادشاه هخامنشی را برآن داشت كه بر امواج تنگه داردانل تازيانه زند..."

+
Iran : quelques détails négligeables pour Alexandre Adler
Iran-Resist/February 19, 2007
La petite entreprise de Monsieur Alexandre (Adler)
Iran-Resist/September 5, 2006
Alexandre Adler : Alexandre le bien informé !
Iran-Resist/June 3, 2004