mahasti shahrokhi

"چَپ نو"، خط مقدم استعمار نو
گويا مقالهء حاج آقا دكتر شيخ حميد دباشی در باره مضحكهء دانشگاه كلمبيا چند هفته زود نوشته شده بوده، چون پروفسور "اِدوارد هِرمَن"، "چَپی"، "حقوق بشری" و دوست نزديك نوام چامسكی (ع)، در اين مقاله (اينجا يا اينجا) نشان می دهد كه اگر پروفسور دباشی از خود كمی صبر و بردباری نشان می دادند، می توانستند با الهام از پروفسور گری سيك، و در همان مهملات جمكرانی-استيت دپارتمنتی، چند نشان ديگر هم زده و به ديكتاتوری شيطانی ژنرال مُشرَف در پاكستان نيز سنگی پرت كرده باشند. براستی بايد مقاله را خواند تا به بی رحمی، پَستی، زور گویی و رياكاری شيادانی كه در رسانه های "آزاد"، از جمله رسانه های فارسی زبان و به اصطلاح "اپوزيسيونی" خودمان، "چَپی" معرفی می شوند پي برد!
"شاه ايران و ژنِرال مشرف براحتی در رديف ديكتاتورهای ستمكار قرار می گيرند؛ احمدی نژاد نعععع! مُشرَف با يك كودتا سر كار آمد و تا كنون از طريق فرمان حكومت كرده ("rule by decree")، و در اين ميان چندين و چند بار مردم خودش را قتل عام كرده است. شاه در كودتايی در سال ١٩٥٣ توسط آمريكا فرمانروا شد (تنها ١٨ ماه پيش از دريافت مدرك افتخاری --- يا پاداش--- از دانشگاه كُلمبيا) و از همان روز نخست بی رحمی و قصد خود در فرمانروايی ديكتاتوری را به معرض نمايش گذاشت. احمدی نژاد در انتخاباتی برای نمايندگی مبارزه كرد و پيروز شد، و از نيروی محدودی برخوردار است. (البته لابی اسرائيل و "دست راستی ها*" بايد هم فقط شخص احمدی نژاد را مورد هدف قرار می دادند و از شپشكی هيچكاره يك ديكتاتور و هيتلری ديگر می ساختند تا اين روان پريش بتواند چنين استدلال پوچ و فريب دهنده ای را بكار گيرد.)
شكنجه گاه های شاه معروف بودند؛ مُدرن شده با ياری مشاوران سازمان سيا و اسرائيلی او و احتمالا فوق العاده تر از هر چيزی كه رژيم ايرانی پس از خروج شاه بكار برده است. تفاوت بسيار مهم ميان كسانی كه توسط رئيس دانشگاه كُلمبيا مورد تمجيد و تقبيح قرار مي گيرند به طور واضح در اين است كه دومی دشمن و آماج شناخته شدهء آمريكاست در حالی كه تمجيد شدگان منافع آمريكا را تامين می كنند. مانند نمونه های بسيار زياد رهبرانی كه [برای آمريكا] خدمت می كنند، نقص های كوچكی مانند شكنجه و ديكتاتوری كردن به طريقی مورد توجه رئسای دانشگاه كُلمبيا (يا رسانه ها) قرار نمی گيرند، در حالی كه نقص های كم اهميت تر رهبران كشورهای آماج قرار داده شده خشمی آتشين بر می انگيزد و رئيس دانشگاه كُلمبيا نگرانی ژرف خود را به هواداری از حقوق بشر و دموكراسی به نمايش می گذارد..."
-------
*(طيف راست آمريكا كه كارش مشخص است، ولی اگر توانستيد فقط يك مقاله، تنها يك نوشته، در ميان همهء اين رسانه هايی كه "چپی" و "سوسياليست" و "ضد بوش" و "هوادار استقلال كشورهای جهان سوم" و چه و چه معرفی می شوند و خود را "ضد" زورگويی های واشينگتون به كشورهای ديگر جلوه می دهند پيدا كنيد كه در آن نويسنده در باره ی پرزيدنت بوش ---به گفته خودشان "منفور" --- گفته باشد "بوش غلط می كند و گ... می خورد به رهبر كشور ديگری دستور بدهد كه يونيفورمت را دربيار!" من را هم در ميان بگذاريد!)
"ماشین اسلامی" به سفارش [جمهوری اسلامی] تولید می شود
"سه کشور اسلامی مالزی، ايران و ترکيه به سفارش جمهوری اسلامی ایران قصد دارند تا يک ماشين اسلامی تولید کنند که قادر به جهت یابی قبله است."
"ابتكار با بيان اينكه مطمئناً استقلالي كه امروز مسئولان ايراني دارند، ناشي از همين حركت ١٣ آبان است، گفت: با همه انتقاداتي كه وجود دارد، [جمهوری اسلامي] موفق شده است خود را نزديك به سه دهه مستقل و مبتني بر تصميم مردم حفظ كند. شايد وضعيتي كه در زمان شاه وجود داشت و نگاه تحقيرآميزي كه امريكا به ايران داشت نسل سوم درك نكند، اما متأسفانه بسياري از خط مشيهاي ايران از كاخ سفيد نشأت ميگرفت."
حاج خانم ابتكار، با "با همه انتقاداتي كه وجود دارد" آغاز مي كند. ژانت آفاری هم با "در کنار اثرات منفی که برای آن بیان میشود..." از حجاب اجباری اسلامی "دفاع" می كند.
نتيجه اينكه اينها خيلی زرنگ اند!!
اگر می خواهيد بدانيد كه اين مقايسه ميان پادشاه فقيد و پرويز مشرف كه چند هفته است همه جا به آن اشاره مي شود را چه كسی و يا كدام جانوری برای نخستين بار مطرح كرد، اينجا را كليك كنيد (دو روز بعد در سايت بازتاب).
بله، از ديد من می شود شرايط كنونی پاكستان را با آنچه كه بر سر ايران آوردند (و همواره انكار می كنند) مقايسه كرد، ولی بايد پرسيد با كدام هدف. اين جنايتكار كه خودش در گردن زدن ايران و به آتش كشيدن زندگی ميليون ها انسان دست داشته و از پشتيبانان كليدی جمهوری اسلامی بوده است، چه هدفی دارد، و چرا به جای اين مقايسه مضحك و گمراه كننده ميان پادشاه فقيد ايران و ژنِرال مشرف، سياست و نقش كاملا آشكار دولت و مطبوعات كشور خودش در رهبر و اپوزيسيون سازی در ارتجاع ٥٧ را با تلاشهای شبانه روز كنونی در تبديل كردن شياد و رياكاری بنام بينظير بوتو به رهبر و "اپوزيسيون" پاكستان مقايسه نمی كنند.
جستاری کوتاه در تاریخ موجودیت کردان
و نقش آنها در پایداری و استقلال ایران
مهندس حسین شاه اویسی
و پاسخی كوتاه به نوكران اجنبی و ميهن فروشانی از قبيل سازمان ضد ايرانی و تروريستی "پژاك" كه همواره، با پشتيبانی تل آويو و واشينگتون و در رسانه های همين حاميان "دموكراسی" و حقوق "اقوام"، سخنگوی يكی از ميهن پرست ترين تيره های ايرانی معرفی می شوند.
"شهيد مدرس و نخست وزيري رضاخان"
مركز اسناد منجلاب اسلامي*
"كسي تصور نميكرد كه يك قزاق بيسواد با خانوادهاي گمنام و بي نام و نشان بتواند به مقامي بيش از وزارت جنگ و سردار سپهي ترقي كند. اما پادشاهي رضا ميرپنج در آن زمان به يك شوخي بيشتر شبيه بود اما اين شوخي به واقعيت پيوست و حدود ١٨ سال سايهي شوم خود را بر بالاي سر مردم گستراند..."
"[رضا پالاني] ابتدا افراد روشنفكر و آگاهي مانند مدرس را به شهادت رساند [و]حتي دوستان قديمي خود ... را نيز از دم تيغ گذراند. زماني كه بيشهي ايران از شيران خالي شد، او شروع به غارت و چپاول نمود . چنين غارتي از سوي اشغالگران ايران نيز بيسابقه بود....ثروتي كه رضاخان در مدت سلطنت خود به دست آورد افسانهاي است... سپردهي رضا شاه در بانكهاي خارجي مبلغ سيصد و شصت ميليون دلار حدس زده ميشد...مبلغي كه رضاخان به اندوخت آن اعتراف كرده يك ميليون و ششصد و بيست هزار كيلو طلاست..."
"اينكه چگونه يك فرد توانسته در مدت كوتاهي ١٦٢٠٠٠٠ كيلوگرم طلا جمع نمايد، جاي شگفتي است، اما از طرفي هم ميتوان حدس زد كه چگونه مردم ايران تحت فشار قرار داشتند. سرانجام رضاخان مجبور شد تمام اموال و ثروت خود را رها كند و به تبعيدگاه برود. در تبعيد رضاخان دچار فلاكت و خواري شد و آخر عمر خود را با رنج فراوان به سر برد و سرانجام در تنهايي مرد...يقينا روح شهيد مدرس در چنين موقعيتي حاضر و شاهد بوده است و ناظر يكي از خفتبارترين مرگها ميشود. سرانجام رضاخان ساعت شش صبح روز چهارشنبه چهارم مرداد ١٣٢٣ با مرگ ملاقات ميكند. در اينكه مرگ سرانجام به سراغ هر كسي ميرود بحثي نيست . اما به دو صورت ميتوان با مرگ ملاقات كرد آن طور كه شهيد مدرس به لقاء خدا رسيده و اينگونه كه رضاخان مرد و آنچه بايد عبرت آموز باشد اين است كه : سياستمداران كدامين راه را انتخاب ميكنند؟"
* البته با كتاب "از سيد ضيا تا بختيار"، نوشته مسعود بهنود، در فهرست "مراجع".
دكتر خانلري؛ قافله سالار «سخن»
تارنمای روزنامك
دکتر علي ميرفطروس
... حدود ١٠-١٥ سال پيش در جلسهاي از شاعران و نويسندگان، در پاسخ به بيآزرمي شاعري انقلابي (كه ضمن توهين به دكتر خانلري، او را «عامل سركوب و سانسور رژيم شاه» ناميده بود) گفتم: «آقا! يكي از افتخارات رژيم شاه اين بايد باشد كه دكتر ناتل خانلري وزير فرهنگش بود نه آدم مرتجعي مانند آلاحمد و امثال او».
---------
البته در طول اين مدت بخش هميشه در صحنه ی "شاعر و روشنفكر" جامعه ايرانی از پيشرفت های عقلانی شكوهمند و پر افتخاری برخوردار بوده، و اگر ديروز دكتر خانلري به عنوان «عامل سركوب و سانسور رژيم شاه» معرفی می شد، امروز نيما يوشيج را شاعری كه "با چوب و چماق دربار شاعر شد" معرفی ميكنند. البته برنامه ی خودشان را هم "سرزمين جاويد" نام می گذارند كه به امت غيور و كاملا گيج بر نخورد!