Tuesday, July 31, 2007

Behrouz Souresrafil-voa

روز چهارشنبه، نخستين بار كه خبر صبح ايران را خواندم شوكه شدم. "صوراسرافيل!!؟ همكاری با تبليغاتچيان جمهورستان، رفراندوم، فدراليزم، ضدانقلابهای مخملی و ديگر نقشه های شومی كه خودش با آنها مبارزه كرده است؟ شايعه است؛ امكان ندارد."

و مسلماً يك روز بعد، همنگامی كه شنيدم خودش خبر را تكذيب كرده است، مانند همه دوستدارانش و هم ميهنان نازنينی كه از خاموش شدن آخرين صدای مبارز در اين كانالهای فارسی زبان افسرده شده بودند، بسيار بسيار شاد شدم. گمان نميكنم نيازی به اين توضيح باشد كه، اين واكنش طبيعی لزوما نشان دهنده ی موافقت صددرصد با او يا شيوه ی همه ی كارهايش ‌نيست. مگر دو ماه پيش، پس از سخنانش در برنامه ی ميبدی، لينك تارنمای او از ستون لينكهای وبلاگ حذف نشد؟

پريروز همه آگاه شديم كه بله، خبر درست بوده است و بهروز صوراسرافيل به صدای (استيت دپارتمنت) آمريكا می رود. پس شايد شگفت زده بشويد اگر بگويم كه نوشته ی كوتاهی را كه ‌اكنون در اين باره با شما در ميان می گذارم، موضوعی كه اين چند روز در ياد داشته و در باره اش با دوستان بسيار گرامی ام مشورت كرده ام، در طرفداری از او نوشته می شود!!

آیا براستی می توان گفت كه صوراسرافيل با صدای آمريكا "همكاری" می كند و يا او را "خريده اند"؟ آيا او آزمايش خود را در اين سه دهه پس نداده است؟ در نظر داشته باشيم كه صدای آمريكا هيچ امكاناتی را در اختيار صوراسرافيل نگذاشته است، و قرار نيست برنامه ای تلويزيونی داشته باشد. دفتری به او خواهند داد و (به احتمال زياد) درش را هم قفل خواهند كرد تا كله های پوك و آغشته به پروكسيد مجريان بخش فارسی را متلاشی نكند! به عبارت ديگر او را برای "همكاری" به صدای آمريكا نمی برند. به آنجا می برند تا صدايش را خفه كنند.

برای من تنها پرسشی كه همواره مطرح بوده و هست، اين است كه مقصر اصلی در اين بازی های مافيايی كيست؟ در اين مورد آيا مقصر صدای آمريكا و يا صوراسرافيل است، يا خود ما به اصطلاح "ايرانيان" هميشه مفتخر و از خود راضی ی برونمرز؟

آمريكا؟ آمريكا فقط منافع خودش را دنبال ميکند.

صوراسرافيل؟ آيا صور‌اسرافيل، و كسانی مانند او، نبايد سقفی بالای سر خود داشته باشند تا بتوانند به كارشان ادامه دهند؟ آيا نبايد هنگام بيماری بتوانند پول رفتن به يك پزشك را داشته باشند؟ كدام يك از ما به ياری پری صفاری ها، صوراسرافيل ها، و... آمديم (سخن فقط از پول نيست) كه اكنون اين حق را به خود داده كه آنها را نكوهش كنيم؟ آيا آنها به دوستدارانشان بدهكار بودند يا ما به آنها؟ آيا بطور نمونه، شما خواننده ی عزيز، بله با خود شما هستم، تا كنون وبلاگ پری صفاری را به حتی يكی از دوستانتان معرفی كرده ‌ايد؟

شناسايی مقصر اصلی را به وجدانتان واگزار می کنم.

Thursday, July 26, 2007

Behrouz Souresrafil-voa-pars-parstv

امروز در برنامه ی خود در تلويزيون پارس، بهروز صوراسرافيل خبر بسيار دلسردكننده ی صبح ايران را تكذيب كرد، و گفت روز يكشنبه در برنامه اش توضيح بيشتری خواهد داد.

(خوشحالم كه چند خطی را كه در باره ی "رفتن" اين ژورناليست ايرانی به آن رسانه ی ننگين و بدنام نوشته بودم در پايين آن وبلاگ قرار ندادم.)

VOA-Souresrafil-Voice of America-Persian

"مطلع هستيد وقتی يكنفر فوت می كند، در يادبودش می نويسند با كمال تاسف و تاثر مطلع شديم كه... حالا اگر چه بهروز صور‌ا‌سرافيل زنده و سر حال و قبراق است كه اميدواريم صد سال ديگر هم زنده باشد اما از نظر مبارزات بايد بنويسيم با كمال تاسف و تاثر مطلع شديم كه صدای آمريكا بهروز صوراسرافيل را نيز از تلويزيون پارس به اين مركز دولتی منتقل كرد! و بالطبع ديگر صوراسرافيل يكه تاز و مبارز را در كنار خود در لوس آنجلس نداريم. در واقع ضربه ی تازه ای به مبارزات ما با رژيم تهران ( بله! "رژيم تهران"، نه جمهوری اسلامی؛ اين است "مبارزات" اينان!) وارد می شود.

روز گذشته آقای مهندس شجره مدير تلويزيون پارس كه يكی از ياران و مهره های كارساز خود را از دست داده به طنز و شايد هم جدی می گفت كه قرار بود دولت آمريكا به تلويزيون های فارسی زبان كمك كند! اما بودجه را در اختيار صدای آمريكا قرار داده و بهترين كمك اين فرستنده تلويزيونی هم اينست كه صداهای مبارزاتی را يكی بعد از ديگری در تلويزيون های فارسی زبان خاموش می كند.

يك دوست مطبوعاتی می گفت كه با نادر صديقی كه اينك در راديو صدای [تيمرمَن] برنامه دارد نيز گفتگو شده و او نيز در انتظار تصويب گرين كارت خود می باشد كه وی نيز بعد از بدست آوردن گرين كارت بلافاصله به صدای آمريكا منتقل می شود (!!) و در اين زمينه گفتگوهای مقدماتی با وی انجام شده است!"

به نقل از روزنامه صبح ايران

Wednesday, July 25, 2007

The Pahlavis

بمناسبت چهارم و پنجم امرداد، سالروز درگذشت دو پادشاه ‌ايران دوست


""ملت ايران" برچسبی جعلی است و "ايرانتان" ته مانده ی دوران پهلوی ها..."

برادران "فدراليست" در نشست كلن.


"اگر ملت ايران ٢٨ سال پيش اراده نمی‌كرد، هنوز هم تحت سيطره حكومت پهلوی بود. با توجه به مفاهيم اصلی قرآن خود را از آن زندگی شرمسار رها كرد و به سمت آزادی اسلامی حركت كرد كه اين نوعی ديگر از انتخابگری است كه مردم با توجه به رهنمودهای امام و قرآن به آن رسيدند."

حجت‌الاسلام علی زادسر



همزمان در صفحه ی نخست سايت "ديدگاه": "يادی از قاضی محمد"

Sunday, July 22, 2007

Dr. Shahin Seraj

چهره و شخصیت زنان جنگآور در حماسه های ملی

سخنرانی دکتر شهین سراج
در كانون فرهنگی فارسی زبانان سوئيس

masoud behnoud

بازگويی

"نوزده سال بعد از پایان جنگ هشت ساله ویرانگری که به گفته تحلیلگران آزادیهای به دست آمده از انقلاب را از میان برد و آرزوهای انقلابیون را نقش بر آب کرد،..."

مسعود بهنود، "روزنامه نگار مستقل" در بی بی سی.

من نمی دانم اين دروغ نويس رسوا از كدام "آزادیهای به دست آمده" نام می برد، چون آزادی ها را دشمنان ايران به دست آوردند، آزادی هايی كه پادشاهان پهلوی به آنها نمی دادند، شايد از آن آزادی ها می گويد.

ولی به هر حال، امروز ديگر كاملا شيرفهم شدم كه "تبريك" های آنچنانه ی هم پالكی هاي اين جنايتكار ( يعنی همان "تحلیلگران" و "انقلابيون" نام برده) به مناسبت "انقلاب شكوهمند" و "بهمن سپيد" در مستراح هايی مانند "اخبار روز" نشان دهنده ی "نقش بر آب" شدن آرزوهای آنها است!!

flag of the islamic republic

معاون اول رئیس جمهور در بخشنامه ای از کلیه دستگاه های اجرایی خواست از نیمه افراشته کردن پرچم ايران (!!) در ایام عزاداری و سوگواری برای حفظ قداست لفظ جلاله الله خودداری کنند.

به گزارش خبرگزاری مهر، در بخشنامه پرویز داوودی معاون اول رئیس جمهور آمده است، نظر به این که مطابق اصل هجدهم قانون اساسی ، پرچم رسمی جمهوری اسلامی ایران متضمن عبارات " لا اله الا الله " و " الله اکبر " می باشد ، مقتضی است کلیه دستگاه های یاد شده و واحدهای تابعه و وابسته برای حفظ حرمت و قداست لفظ جلاله " الله " در ایام عزاداری و سوگواری از نیم افراشته کردن پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران خودداری نموده و در صورت لزوم نسبت به افراشتن پرچم سیاه در کنار آن اقدام نمایند.

این ابلاغیه در تاریخ 27 تیر ماه سال جاری از سوی معاون اول رئیس جمهور برای اجرا ابلاغ شده است.

Thursday, July 19, 2007

mehrgan foundation












براستی بايد خون گريست

Friday, July 13, 2007

Mohammad Reza Shah Pahlavi, the Shah of Iran

Mohammad Reza Shah Pahlavi of Iran gives statement on oil ownership at OPEC conference: Tehran; 25 January 1971


"Buyers" of what they regard as theirs? The global mafia, of course, wanted none of that. They had for years regarded the Iranian King as a threat.* And so began a world-wide campaign of the vilification of the Shah, a campaign led by self-described “leftists” and “liberals”. Vilification is actually an understatement, for the Shah was turned into the Devil himself. That is why, while Chomsky’s friends were massacring hundreds of thousands in Cambodia, the Shah of Iran was singled out by Amnesty International as the “world’s number one violator of human rights.” I mention Cambodia only, because in Apartheid South Africa, Red China, Uganda, Zaire, Middle East and Latin America,… the governments there were singing of brotherly love, while others were preoccupied with dropping flowers on Vietnam.)

In this context, it is also not so difficult to see why Iran’s celebration of Her own 2500 years of history, which followed this conference some nine months later, was viciously characterized and ridiculed by individuals of the same camp, and anti-Iranians in general, as the self-aggrandizement of a “low-born Cossack”, or the “comical showing off” of a “self-serving” son of an “illiterate mule driver”.

Incidentally, this last, in reference to Reza Shah the Great, Father of Mohammad Reza Shah, is still fashionable among some “Iranian intellectuals”, Islamist and (not surprisingly) western-educated alike. In fact I recently heard it used by a sympathizer of the Fadayeen Khalq Organization. Interestingly enough, Fadayeen Khalq, a terrorist organization self-styled as "Marxist", was founded in 1971.


*It is not a secret that, years before this conference, John F. Kennedy, a Democrat, was actively planning to topple the Shah. I mention parenthetically that the across-the-board absence of any reference at all to Kennedy’s intentions (and by implication those of his ilk in the Democratic, and Republican, Party) is, on one hand, to prevent any cracks in the not so meticulously constructed image of a man who cared for nothing more than his nation’s prosperity as a “US puppet”, an image which continues to be propagated to this day, and on the other, and in a broader context, to continue to provide foreign agents then acting the part of “opposition”, with some justification for the 1979 Reaction which, Allah Be Praised, brought Iranians their “independence”!! It is, nevertheless, mentioned by the Honorable William Orville Douglas, the US Supreme Court Associate Justice, in his autobiography.

Monday, July 09, 2007

Bahram Moshiri_Jalal Matini_Ali Mirfetros

تاريخ، تاريخ شناسی، و "علامه مجلسی" (بهرام مشيری)

با سپاس از آقای صور اسرافيل.



+
---"بزرگترين دزد در تاريخ ايران"
---استيفن كينزر

Wednesday, July 04, 2007

Hussein_Fahmi_Monarchy

در آن خاورميانه استعمارزده، استثمارزده، استحمارزده و اسلام زده تنها كافی است نامها و تاريخ رويدادها را جا بجا كنيم تا برای هزارمين بارببينيم در كدام گندابه و به وسيله كدام جهان بينی بشرسوز وخرد سوز، اربابان جنايتكارو غارتگران جهانی به اهداف ناپاك و پليد خود ميرسند

Tuesday, July 03, 2007

Peiknet-Peyknet-Reza Pahlavi

حتما از خبری كه سه شنبه پيش (٢٦ ژوئن) در سايت "پيك نت" با تيتری چشمگير به نقل از نشريه "نيويورکر" بازتاب يافت، و تا پريروز هم در صفحه ‌اصلی اين سايت فارسی زبان ديده می شد آگاه هستيد:

-----------------------------------------------
گزارش نشريه "نيويورکر"
رهبران و سلاطين عرب در کنار رضا پهلوی

نشريه آمريكايی نيويوركر، که معمولا مقالات و گزارش هائی در تقابل با سياست های کاخ سفيد و بويژه در ارتباط با عراق و ايران منتشر می کند، در گزارش جديد خود و در ارتباط با ايران اطلاعاتی را درباره رضا پهلوی منتشر کرد.

اين گزارش پس از فعاليت های اخير رضا پهلوی و ديدارش با بوش در پايتخت جمهوری چک "پراگ" انتشار يافته و جهت گيری آن افشای اپوزيسيون سلطنت طلب مورد حمايت کاخ سفيد است.

نيويورک می نويسد:

رضا پهلوى در سفر اخير خود به اروپا و خاورميانه با امير قطر، امير بحرين، پادشاه مراکش و خاندان آل سعود ملاقات و مذاکره کرد و رهبران اين کشورها کمک های مالی دراختيار وی قرار دادند...
----------------------------------------------

می گويم "حتما" چون آگاهی از اين گزارش در هفته ای كه گذشت لزوما نيازی به دسترسی به خود "پيكنت" نداشت، چون پس از انتشار، اين گزارش "مثل برق" توسط شمار ديگری از رسانه ها و ژورناليست های هميشه بيدار "اپوزيسيون" بازتاب داده شد. اينجا فقط از سه رسانه نام می برم.

راديو صدای حسين مهری
تلويزيون جمهوری اسلامی
صبح ايران (!!!)
و ده ها و شايد صد ها رسانه و وبسايت و وبلاگ ديگر.

و چرا به اين موضوع اشاره می كنم:

چون اين گزارش وجود ندارد!

هيچ گزارشی در يكسال اخير در باره ی شهروند رضا و كمكهای مالی رهبران عرب به ايشان در نشريه "نيويورکر" به چاپ نرسيده است!!! و سايت "پيك نت"، كه يك سايت ضد ايرانی و ضد اطلاعاتيست، بار ديگر با ياری "اپوزيسيون هميشه در ميدان بی آبرويی و بی خيالی"، سر همه را شيره ماليده است!

چطور می شود كه در ميان اين همه "ژورناليست" و "روشنفكر" قلم به دست، حتی يك نفر هم پيدا نمی شود كه اين تلاش را كرده كه به تارنمای نشريه "نيويورکر" رفته و يا ٣ دلار خرج كند تا "گزارش" را در خود نشريه "نيويورکر" بخواند؟ خود من، پس از ناموفقی در جستجوی گزارش در بخش بايگانی تارنمای "نيويورکر"، و سپس خريداری آخرين شماره ی نشريه، حتی به كتابخانه ای رفته و شماره های پيشين اين نشريه را برگ به برگ مرور كردم (كپي). چون گمان می كردم كه يا من ديوانه شده ام، و يا ژورناليستی نامدار كه به من اطمينان داد كه خودش مقاله را خوانده ‌است!... و يا نزديكان شهروند رضا در دفتر ايشان، كه لازم ديدند خبری را كه ‌وجود نداشت در اطلاعيه ای تاييد يا تكذيب كنند!!

+
در ضمن، يكی از وبلاگهای دو هفته پيش حسين درخشان هم قابل توجه است. وبلاگ ١٧ ژوئن خودش را (يعنی چند روز پيش از خبر "پيك نت") كه به زبان انگليسی هم آنرا نوشته است اينطور آغاز می كند: "اگر ميخواهيد بدانيد شهريار آهی و رضا پهلوی با ايجاد [اينجا به مقاله ای در باره نشست پاريس لينك داده است!] چه برنامه ای را دنبال می كنند اين مقاله ‌از نشريه نيويورکر را بخوانيد." ولی، توجه كنيد، لينك درخشان به همان مقاله ای است كه همه می دانيم بيش از يك سال پيش (٦ ما‌رس ٢٠٠٦) در نيويوركر منتشر شد، مقاله ای كه در آن به "کمک های مالی" اعراب به شهروند رضا پهلوی اشاره می شود. علاوه براين، درخشان خودش هم تاريخ مقاله را از كنار تيتر حذف نكرده است. پس اين مقاله نمی تواند گزارش "جديدی" باشد كه به گفته حزب توده ("پيك نت") پس از فعاليت های اخير رضا پهلوی و ديدارش با بوش در پراگ انتشار يافته است.

من نمی دانم نوشته ی درخشان چه پيوندی با گزارش "پيك نت" ضد ايرانی تر از خودش دارد. برايم مهم هم نيست. از ديد من هر دو از اعضای كوچك يك شبكه اند، حال هر برچسبی می خواهند روی خود بگذارند. خودتان می دانيد كه از طرفداران "رضا جون" (البته بقول دوستان پال-تاكی اش) هم نيستم. حتی اگر به من بگويند كه خودش عضو ديگری از همين شبكه است شگفت زده نخواهم شد. مهم اين است كه بدانند همه خواب نيستند.