Saturday, June 24, 2006

Babak Khandani 2-Iran-culture-resistance-Zoroastrianism

خدا، شاه، ميهن: كدام شاه، كدام خدا، كدام ميهن؟

.بابك خندانی

"نسلی نو برون آمده از حزب الله براينست كه عبايش را بفروشد و به جايش كت و شلوار بخرد تا رنگی نو به ساختار ناخراش اسلام زند. او به خود نامهائی چون "ملی-مذهبی" ميدهد، از برابری و حقوق بشر سخن ميگويد و حتی جايزه نوبل هم ميگيرد. اميدش را بر مسلمان بودن مردم بسته تا اينبار نه از راه ولايت فقيه بلكه از دروازهء پارلمان، فقه اسلامی را بر فرق سر ايرانيان بكوباند. بسياری از اشغالگران ايران كه اكنون خود را بس ناتوان ميبينند، ما را به صلح جويی فرا ميخوانند و در زير پوششی از انساندوستی و اخلاقی دروغين، بدنبال خلع سلاح كردنمان هستند..."

نوشته ایست بسيار بحث انگيز، از پژوهشگری ميهن دوست و دلسوز، ولی نميتوانم اينجا به يك مورد از ناهم انديشي خودم با او اشاره نكنم. ايشان از "دشمنی فرنگ مسيحی شده" با ايدهء ايران سخن ميگويد در صورتیكه من مسيحی بودن آنان را پايه ی آن دشمنی نميدانم. اين را هم افزوده ميكنم كه از ديدگاه من زرتشتی بودن يا زرتشتی شدن ميهن دوستی كسی را اثبات نميكند، و همانطور كه مسلمانانی را ميشناسم كه جان خود را برای ايران، و نه برای اسلام، فدا كرده اند، زرتشتيانی را نيز در برونمرز ديده ام كه گامی برای آزادی ايران برنداشته اند... به ياد خاطره ای افتادم! يكی دو سال پيش بود و تلويزيون پارس با دکتر علی اکبر جعفری گفتگو ميكرد. بيننده ای زنگ زد و نگارنی اش را از به زير آب رفتن آرامگاه كورش ابراز كرد. ميدانيد جعفری چه پاسخی داد؟: "نگران نباشيد. ياد و يادداری آن آرامگاه از خود آرامگاه مهم تر است!" كه البته آنگاه به خود گفتم صد رحمت به سميع آذر(مشاور خاتمی در قاچاق آثار هنری)!

0 Comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.

<< Home