Saturday, March 27, 2010

mohammad reza shalgouni

"فراموش نكنيم كه برخلاف رژیم شاه، جمهوری اسلامی دشمنان نيرومند بسياری دارد"

"....دو نکته دیگر نیز [سازمان ما] را از بسیاری از جریان های چپ ایران متمایز می کند: یک، توجه به اهمیت مسأله ملی در ایران، که کشوری چند ملیتی است، و دفاع از حق تعیین سرنوشت ملیت های کشور و در عین حال تأکید بر ضرورت و اهمیت حیاتی اتحاد داوطلبانه و دمکراتیک آنها. دو – مقابله با تقابل مخرب سنت و مدرنیته و تأکید بر اهمیت ارتباط با جریان های چپ مذهبی (حتما زرتشتيان را ميگويد!) که بر روایتی دموکراتیک و طبقاتی از مذهب تکیه دارند و برای پیوندهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان می کوشند."

محمد رضا شالگونی؛ سازمان "راه كارگر" (بدبخت كارگری كه اين جانور نماينده اش باشد!)
گفتگو با نشریه (weekly worker)

+

5 Comments:

Anonymous Babak Khandani said...

در اینجا، منظور از کارگر رفتگرانی است که شعارشان بود: «جاروکش توئیم، خمینی» ! (شاید برخی یادشان نباشد، امّا این واقعا شعاری بود رایج در سی سال پیش)

از این گذشته، سال نوی شما شاد باد.

بابک خندانی

5:12 PM  
Blogger سرباز كوچك said...

بابك خندانی گرامی، سالی پر از شادی برايتان آرزو دارم.

6:55 PM  
Anonymous ذره بین said...

هیچ چپ گرائی در اندیشیدن "آزاد" نیست و تا "آزاد" نباشی نمی توانی برای آزادی میهنت کاری کنی. و اگر هم کاری کنی، آن کار غلط و زیان آور خواهد بود، کما اینکه صفحات تاریخ معاصر از امثال زیان کاریهای چپ گرایان پر است و سیاه.

با سپاس از شما

10:12 PM  
Blogger سرباز كوچك said...

ذره بين گرامی، من هرگز و به هيچ عنوان به چنين افرادی اعتبار "چپ گرايی" نداده و نمی دهم. اگر روزی اينان را "چپ گرا" خطاب كردم، از زباله هايی مانند شيرين نشاط و مرجان "ساتراپی" هم بعنوان "هنرمندان ايرانی" نام خواهم برد.

3:56 PM  
Anonymous ذره بین said...

سرباز کوچک گرامی:

چه کسی که خیال می کند "چپ گرا"ست و چه کسی که "چپ گرا"ست در کل بحث من بصورت موجوداتی زیان بار در معاملات سیاسی ایران بحساب می آیند. در باور من "چپ گرائی" یعنی وابستگی به یک "ایدئولوژی" و آدمی که "ایدئولوگ" است نمی تواند آزادی اندیشیدن داشته باشد. در نهایت، "چپ گرائی" در کل، و بعنوان یک وابستگی "ایدئولوژیکلی" از هیچ اعتباری برخوردار نیست-- گرچه در جوامع "پیشرفته" "چپ گرائی" کاریست بسیار "انتلکتوالانه،" و در نتیجه قابل "اعتبار".

در پایان به این نکته بیافرایم که من نه می توانم شیرین خانم را "هنرمند" بدانم و مرجان بانو را "نویسنده" و "هنرمند".

ذره بین

8:11 PM  

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.

<< Home