Thursday, October 26, 2006

Mohammad Reza Shah Pahlavi-Shojaedin Shafa

در هشـتاد و هفتمين زادروز محمـدرضا شـاه پهلوی

اين نوشته دو سال پيش، در هشـتاد و پنجميـن سـالروز تـولد پادشاه فقيد منتشر شد. من نوشته های چند ساله ی نويسنده ی دانشمند آن را به "مقاله های" تازه ی يك مشت كپی بردار، فرصت طلب و نوكر اجنبی كه تنها و تنها از نام پادشاه فقيد برای خود بهره ميبرند ترجيح ميدهم.

"همـه راه هـا بـه رم ميـرسـند..."

اصطـلاح معروف جهان غرب را که همه راه ها به رم ختم ميشوند، همه ما بارها شنيده ايم. اصطـلاح مربوط به دورانـی است که امپراطوری رم، بعنـوان يکـی از دو ابـرقدرت جهـان کهـن، بـر سراسـراروپای جنوبـی وغربـی و آفريقای شمالـی وخاورميانــه فرمـان ميـرانـد، بطوريـکه يـک مسافـرتازه وارد، درپاسـخ اين سـئوال کــه چـه راهـی بـه رم ميرســد، می شــنيد کـه: همه راه هـا بـه رم ميرسـند.

در هشـتاد و پنجميـن زاد روزمحمـدرضاشـاه پهلوی، درچهارم آبانماه کنونـی پاســخ پرسـشی مشابـه که کـدام راه بـه ايـران فردائـی سرافـراز و باشـکوه ميرســد، بنـوبـه خـود ايـن پيـام را در بـردارد کـه: همـه راههـا از آن مسيری ميگـذرند کـه ايـران محمـدرضـا شـاه بـدان رفتـه بـود.

سـازندگـی ايران عصـرمحمد رضا شـاه نه تنهـا همـه رشـته های عمرانی، صنعتی، فنـی و اقتصـادی را، بدون استثنـاء شامل ميشـد، بلکـه بهمين اندازه کليه رشته های آمـوزشـی، فرهنـگی، اجتماعـی و انسانـی را دربـر ميـگرفت. پيشرفتهائيکه درتمـام اين زميـنه ها درمدتـی کوتـاه در ايـران صورت گـرفت، دربسيـارموارد حتی برابر کشـورهای پيشرفتـه وپيشـروجهان نيـز، اعجـاب انگيـز بـود. و تـازه محمدرضا شـاه تنها بـه بهبود وترقـی ملت خودش نمي انـديشـيد؛ فراتـرازآنها، خواسـتار تحولی بنيـادی در رونـد زنـدگی همه ملتهای جهان سـوم، يعنی سه چهارم از مـردم دنيـای امـروز بود کـه در درجات مختـلف ازنظـم اقتصادی غيرعادلانه امروز جهانـی رنـج ميبرنـد.

در مصاحبـه ای بامجلـه آلمانـی "کويک" دردهـم ژانويـه ١٩٧٤، محمدرضا شاه دراين باره گفته بـود: "بـايد همه ما درک کنيـم که سرانجام به جهانی نـو و نظامی تازه متکـی برانصـاف وهمکاری بيشـتر نيـاز داريم. نميـتوان خوشبخت زيسـت، درحاليکه ديگران بـدبخت ومحـروم باشـند. بايـد کشورهای صنعتی وثروتمنـد درک کنند که عصرتحصيل درآمـدهای بيحسـاب ازجيـب ملل محـروم بسـر رسيـده است. زيـرامنطقی نيسـت کـه ده درصـدازمردم دنيـا نـود درصـد از تمـام ثروتهای آنـرا در اختيـار داشته باشند.

درنظرداشـته باشيـم که اگرتا پـايان قـرن حاضرکشورهای کـم رشـد، معادله تازه ای نـداشـته باشـند، احتمالا جهـان مامنفجـرخواهد شـد. وقـت آن است کـه فـرزندان خانـواده های مرفـه که در هر وعـده غـذا خـوراک فراوان دارنـد، کمربنـدها را کمی سـفت تر کننـد. اگـر يـک جهان بيشـتر نميتوانـد وجود داشـته باشد، بناچار بايـد مسئله تقسيـم جهان به دو گـروه ملتهای توانـگر و ملتهای تنگـدست، مردم سيـر و مردم گرسنه، بصـورتـی واقـع بيـنانـه حـل شــود."

چنيـن پيامهائی مسلما نه بگـوش آخونـدان خوش ميامد، نه بگـوش آخوندپـروران، وبنـاچار درهـم شکسـتن جهـش بيسابـقه يک کشورجهان سومی که پا ازخط خودش فـراترنهـاده بود، هـم ضـرورت وهم فـوريـت يـافت.

دسـتاويزی که درايـن تلاش بـکارگرفتـه شـد، حربـه سنـتی وآزمـايش شــده "کمبودهای دمکراتيک" در ايران بود. و طبـق معمول "دمکراسی" نه تنها ازجـانب دسـتگاههای روابط جمعی بين المللی مورد بهره برداری قرارگرفت، بلکه روشنفکران خودمـانی نيـز، بصـورت صفـوف مقدم سـپاه آخونـدان (که معجزه آسا مدافعـان پـروپاقـرص حقوق بشـر از کار درآمـدند) يکصـدا فرياد "وادمکراسـی" برداشتند.

خود محمـد رضا شـاه درايـن باره درمصاحبه با روزنامه فرانسوی فيگارو ميـگويد: "مـرا متهم ميکنند که طرفداراصولی استبداد سلطنتـی هستم. ولی اين تصور يا مغرضانه و يـا اشـتباه آميـز اسـت؛ زيـرا که مـن فقط تا آن حـد اعمال قدرت ميکنم که برای تاميـن پيشرفـت های اقتصادی و اجتماعی کشورم درزمان حاضـرضروری اسـت . اما هـدف نهائـی من رسانيـدن ايران به مرحله ای ازپيشرفـت است که درآن ديگر ملـت ايران احتياجی به رهبـرمقتـدر نداشـته باشـد. مسئلـه انجام وظايف سلطنت بـرای مـن مسئلـه داشـتن و يا دوسـت نداشـتن سلطنـت نيسـت.

مسئلـه ايفای رسالتـی است که در راه اعتـلای کشورم برعهـده دارم. اگر قبول کنيم که تنهـا راه تحقـق يک دمکراسـی واقعی، ونـه صرفا تشريفاتی، وجود يک اقتصـاد نيـرومنـد اسـت، بايـد الزامـا قبول کنيـم که کشورهای درحال توسـعه ناگزيـرند پيـش ازهر چيـزهمه نيـروها و امکانات و منابـع خود را بـرای ايجـاد يک زيربنای اقتصـادی لازم بسيـج کننـد، زيـرا در روزگار ما شـرط لازم استقلال سياسی و شرط لازم تحقـق دمکراسـی، برخـورداری ازيـک اقتصـاد سـالم و نيـرومنـد اسـت."

اصطـکاک ميـان مکتـب سازنـدگی محمدرضـاشـاه با مکتـب واپسگرائی آخوند امـری اجتنـاب ناپـذير بود؛ زيـرا که به ارزيابـی يک صاحبنظـرسرشناس غربی "ايران تدريـجا درصحنـه بين المللی از وزن و حيثيـتی برخوردارميشد که ازهرجهت ايـجاد دردسـرميـکرد." وقتيـکه منافعی اساسـی ازاين راه بخطرمیافتـاد، بناچار يکـجا "دمکـراسی" بخطـر ميافتـاد، وجای ديـگر اسـلام عزيـز. و لازم ميـامد که درآنـجا فريـاد "آزادی" و درايـنجا فريـاد وااسلامـا بلـند شود.

درمصاحبـه ای بـا "اوليويـه وارن" روزنـامه نگـارسرشـناس فـرانسـوی خود محمـدرضـاشاه درباره ايـن "وا اسلاما" گفتـه بـود: "ايـن اسلامی که ملاهـا ارائه داده اند و ميـدهند برای ايـنها نفوذ و قدرت نميتواند بياورد جز برروی جهل ونادانـی ديگران پايـه گذاری شود؛ بهميـن جهت همـه کـوشش آنهـا مصروف برايـن ميشود کـه مردم را درحال جهالـت نگهدارند. پـدرم خوب ميدانست ومـن خوب ميدانـم که با بودن آخونـدها و روحانـی نمايان قشـری امکان اصلاحات وجـود نـدارد. اصـولا هيـچ کشوری را در جهان نميتوان يافت که زيـرنفوذ متعصبين مـذهبی قـرارداشـته باشد و کشـوری عقب افتـاده ومحـروم نباشـد."

***********

درآخـريـن ماهـهای زنـدگی، محمدرضـاشاه درارزيابی منصفانـه ای دربـاره شـکست تـلاش عظيـم سازنـدگـی خـودش نـوشـت: "خيـال ميکردم ترازنـامه درخشـان کوششـها و موفقيـتهای پانـزده ساله ملت ايران بـرای روشـن شـدن اذهان و بيـداری عمومـی کافـی اسـت. ولی دشـمنان بـا قـدرت و امـکانات مالـی بسيـار پيگيـرانه به بـراندازی خـود ادامــه ميـدادند. کوشيـدنـد تا بـرهمه کاميابيـهای ما، مهـرغرض ورزی بزننـد. دانشگاهها، مدارس، ورزشـگاهها، بنيـادها، برنامه های خانه سـازی، مراکزفرهنگی، موسسات کارآموزی، آزادی زنـان، وبسياربسيارچيزهای ديگر را طبق برنامه ای حساب شده تخطئه کردند. مـرامتهـم کرده اند که ميخواسـتم ايرانيـان را عليرغم خواست خودشان خوشبخت کنـم. ولـی واقعيـت اين اسـت که من ميخواسـتم ايرانيـان را عليرغـم خواسـت دشمنـانشـان به سـرفرازی برسـانم. بـرای جلوگيـری ازتوفيـق من؛ غارتگران بيـن المللـی با آدمکشـان حرفـه ای و با مـرتجع تريـن عوامل مذهبـی ائتـلاف کـردند و اتحـاد نـا مقـدس را بـرای نابـودی ايـران سامـان دادنـد."

امـروز ديـگر نشانـی ازايـن ائتلاف باقی نمانـده است، زيـرا که علت وجودی آن ازميـان رفتـه است. ايـن بارآخوندان درچهارچوب حکومتـی خود موضعی جداگانه گرفتـه اند؛ وآدمکشان حرفه ای موضع ديروزی خمرهای سرخ را با موضع امروزی "مدافعان سوگندخورده حقوق بشر" عوض کرده انـد. غارتگران بين المللی نيــز برنامـه های ديگری رابرای "صدوردمکراسی" در دست اجرا دارنـد. هرکدام ازاينها منافـع خـاص خودشـان را دارنـد، وبرنـامه خودشـان را. و فقط آنهائی بيرون از ميـدان مانـده اند که نـه راهی روشن دارنـد و نه برنامه ای روشـن. در صورتيکه درسـت همينهاينـد که بعنـوان اکثريـت عظيـم ملت ايـران ميبـايـد در دوراهه سـرنـوشـت به راهـی کـه بايـد رفـت، بـرونـد. و با ايـنهمه، امـروزنيـزماننـد ديـروز، و فـردا ماننـد امـروز، مسيـر سرنـوشت بـرای ايران آن مسيـری است که محمدرضـاشاه ترسيـم کرده بود؛ زيـرا کـه همچنـان همـه راهها از رم ميـگذرند؛ ودرايـن راه هنـوزهيـچ فرصتی بطـور قاطـع ازدسـت نرفتـه است؛ درست بـعکس؛ شرايط داخلی وشرايط بيـن المللی، امـروزبيـش ازهرزمان ديـگری دربيسـت و پنج سال گذشـته، برای ناسيوناليسم ايـرانی مساعـد اسـت. اگـردرچنيـن شرايطی، سرانجام نيروئی متشکل ومصمم، باآرمـان و با برنامه ای روشـن، و برخوردار از رهبـری قاطع پا بميدان عمل بگذارد.

اميـد بسيـارميـتوان داشـت که تـاريـخ فـردا بنويسـد: "درنبـرد مـرگ و زنـدگی پايـان هـزاره دوم ايرانيـان درپيـکاری با اهريمن شـکست خوردنـد؛ ولـی جنـگ سرنـوشـت سـاز نهائـی را پيـروزمنـدانه بـه پـايـان رسانيـدنـد."

درهشـتاد و پنجميـن سـالروز تـولد محمـدرضـاشـاه، ايـن والاتـرين هـديه زاد روزی اسـت کـه به بـزرگتـريـن پادشـاه سـازنـده تاريـخ ايــران ميـتوان داد.

اسـتاد شـجاع الديـن شـفا

0 Comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.

<< Home