Melliun.org
ميدانم اين چند روز از تبليغات جمهوری اسلامی و هوادارانش در برونمرز (به بهانهء صدمین سالگرد "مشروطیت" ولی) برای "مشروطه اسلامی" ای كه قرار است با ياری اربابان جايگزين "سلطنت اسلامی" شود غافل نمانده ايد. از سوی ديگر و هم بال با اين تبليغات، مقالاتی نيز تنظيم و نگاشته شده بودند كه هدفشان فقط محكوم كردن و بدگويی به دو پادشاه پهلوی بود. يكی از بهترين نمونه های اين دسته مقالات بيانيه ايست از گروهی كه خود را "حزب ملت ايران" مينامد. بدبخت ملتی كه اين كركس ها حزبش باشند. خودتان مقاله را با توجه به تناقض گويی ها و بی توجهی به شعارها بخوانيد، و در ضمن، اگر كوچك ترين اشاره ای به "جمهوری اسلامی" شده است به آگاهی من هم برسانيد. اينجا فقط به دو سه نكته اشاره مي كنم:
نخست اينكه دروغی مانند "رضا شاه کشور را تحویل متجاوزان داد و خود به تبعید رفت" تنها ماهيت راستين اين "حزب" را نشان ميدهد.
در باره محمد رضا شاه می گويند:
"پادشاه تحصیل کرده سوئیس مدعی است که در ایام کود کی امام زمان را با چشم خود دیده است و یا در سفری به امام زاده داود از قا طر به ته دره پرت می شود حضرت عباس او را در بین زمین و هوا گرفته به روی قاطر بر می گرداند و ده ها معجزه های دیگر . آنوقت سلطنت طلبان توقع دارند مردم ساده دل و از همه جا بی خبرتحت سلطه آن رژیم ، فریب نخورند و در دام نیافتند."
اگر انتقادشان انتقادی از ديدگاهی سكولار و صادقانه بود، آيا در پايان نوشته، در آن ليست مضحك، از آخوند "كمونيست" گلسرخی هم نام می بردند؟
بله، مسلمانان دو آتشه و آخوندهايی كه از انقلاب سفيد و آزادی زنان پشتيبانی كرده و در منجلاب اسلامی "٥٧" نقشی نداشتند، و پادشاهان پهلوی را يهودی و كافر به شمار نمی آوردند، شنيدن داستانهای سكولار را ترجيح می دادند!! اگر هم اين حرف ها را نمی زد اين "مصدقی" ها، كه معجزهء ديدن چهرهء "امام" دجّالشان را بر روی ماه فراموش كرده اند، حتما در اين بيانيه از او به نيكی ياد می كردند!
4 Comments:
خورشید عزیز.
شاد و خوش باشی. من اولین باره که این سایت را می بینم. عجبا! ببین خورشید جان. من یه سخنهایی را این جا برایت می نویسم، وقت کردی با حوصله در باره ی آنها بیندیش. مشکل بزرگ اینگونه مدّعیان راه « مصدّق و بختیار » در اینه که اگه اون زنده یادان اکنون، حیّ و حاضر بودند، باور کن، هیچکدامیک از این مدّعیون حاضر نبودند با آنها، همکاری کنند. علّتش را از من نپرس؛ بلکه دلایلش را فقط در عمق تاریخ فلاکتها و بدبختیهای رفتاری و گفتاری و کرداری ما ملّت از عالمش بگیر تا نادانش، جستجو کن. همینطور اگه فرض کنیم شاهزاده رضا پهلوی بخواهد کاری اساسی و ریشه ای در راستای سربلندی و آزادی میهن و مردم اقدام کنه، هیچکس حاضر نیست با او همگام شود؛ ولی اگه همین فردا، اتّفاقی برای او بیفتد که دیگه در گستره ی زندگی نباشه، بلافاصله می بینی که هزاران هزار رهرو و یسل کش پیدا می کنه. اینم برو علتش را در همون اعماق تاریخ فلاکتها و نفهمیها و بی خردیها و حسادتها و اوضاع روانداغانی ما ملّت، کنکاش کن از درشتش بگیر تا ریزترینش. این طیفهایی که نادانسته و نامطالعه کرده و بی مغز و اندیشه در باره ی « عصر پهلویها » سخن می گویند، خبر ندارند که چه آب بسیار نیرومند و بهره آوری را به آسیاب حُکّام خبیث و بی لیاقت می ریزند؛ گیرم که از آنها حتّا نفرت توصیف ناپذیر نیز داشته باشند. اینجور طیفها نمی فهمند که در پروسه ی مبارزه برای ساقط کردن اقتدار بی لیاقت ترینها نبایستی طوری موضع گرفت که حاکمیّت آنها، استمرار پیدا کند؛ بلکه بایستی به گونه موضع گرفت که نه تنها اقتدار آنها متزلزل شود؛ بلکه امکانهای دوباره به قدرت رسیدن آنها، ناممکن نیز بشود. ناسلامتی اینجور ابلهان، ادّعای سیاستگری و میدانداری نیز می کنند. زهی حرف باطل!. کسانی که می خواهند « عصر پهلویها » را مثلا سنجشگری کنند، بایستی حواسشان جمع باشد که در پروسه ی سنجشگری خود، ناخودآگاه به نفع حکومت آخوندی، قلم نزنند. آنانی که با اراجیفی مثل « دوره ی ستمشاهی و رضا قلدر و نمیدونم لاطائلاتی از این دست و دیکتاتورهای پهلوی و فلان و بیسار » قلم خودشون را می فرسایند، نمی فهمند که همین گونه روبرو شدن با « تاریخ میهن خود »؛ یعنی حقانیّت دادن به آنانی که اکنون حاکم جبّار و قهّار هستند. منظورم ولایت فقاهتی می باشد. مبارزه ی سیاسی به ذهنیّتی فرهیخته و هوشیار و تهی از اغراض و کینه توزی به رقیبان خود، منوط می باشد. مُعضل بزرگ پیکار با ولایت فقاهتی در اینست که « مخالفان رضا شاه و محمّد رضا شاه »، هنوز تفاوت رقیب بودن را با خاصم هلاک کننده شدن نمی فهمند و نمی دانند. من می توانم، مخالف روشها و تصمیمها و برنامه های شاه یک مملکت باشم؛ ولی مخالفت من نبایستی « خصومت و کینه توزی و نفرت متافیزیکی شده از شاه مملکت » پیدا کند. فلاکت تمام این مخالفان « عصر پهلویها » از چپ ایدلوژی زده اش گرفته تا مدّعیان ملی بودن و ملی - مذهبی بودن و غیره و ذالک در اینست که « کینه توزیها و نفرتها و حسادتها و قدرت طلبیها و نفهمیهای آنها » از یکطرف متافیزیکی شده است و از طرف دیگر فقط در راستای استحکام ولایت فقاهتی می باشد؛ ولو با فریاد و جوش و خروش به انکار این حقیقت تلخ بپردازند. سنجشگری عصر پهلویها نبایستی به نفع حاکمان ستمگر و خونریز و خاصم تاریخ و فرهنگ ملّت ایران تمام شود؛ زیرا سنجشگری آن دوره از تاریخ ایرانزمین ( عصر پهلویها ) که از چشم انداز دادگزاری و وجدان مسئول و آزاد اندیش، ارزیابی نشده باشد، به معنای رسمیّت دادن علنی و اعتراف مستقیم به اقتدار خاصمان وقت می باشد. ( = ولایت کانیبالیستی فقها ). ///
I added your blog to my conservative blogroll.
You may wish to add mine too!
Please remove my blog from that list.
آريای گرامی، ببخشيد اگر دير پاسخ دادم. شما کاملاْ درست می فرماييد. باور كن من با آنهايی كه نادانسته در باره ی دورهء نوزايی ايران (همان عصر پهلوی ها) سخن می گویند مشكلی ندارم. اصلأ به من چه! من كه پليس انديشه نيستم كه آنها را جريمه كنم! می توان به آنها تذكر داد و سرزنششان كرد، همين. همين است كه به نظر من آنچه كه شما می گوييد تذكری جز به ناآگاهان نمی تواند باشد. اما آريا جان من همواره تاكيد و پافشاری ميكنم كه بايد ميان ناآگاهی اين دوستان و دروغ پردازی دشمانان و مزدوران بسيار بسيار آگاه فرق گذاشته شود. ٢٧ سال است كه با "نادان" و "نا آگاه" و "ابله" شمردن دشمنان آشكار ميهن به آنها امتياز و اعتبار داده می شود. ديگر بس است.
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.
<< Home