confessions
پاتوق نشینی در کنج کینه توزیهای کهنه
آنانی که روزگاری از زندگی خود را « لباس مبارزه » به تن کردند و به نام « آزادی و داد ورزی » بر ضدّ هر چیزی که آن را نماد و سمبل و نمودار و تصویر و چهره ی بیدادگری و استبداد می دانستند، با ولع و حرارتی شعله ور جنگیدند و مبارزه ی کور و ناسنجیده ی خود را حتّا با سالها حبس پرداختند و سپس محصول مبارزات خود را از صمیم قلب به طیف « ولایت فقاهتی » با « احترامات فائقه » تقدیم کردند و پاسدار و محافظ آنها تا همین امروز ماندند و به دست جلّادان چنان حُکّام محترم شده! نیز بیشینه شمارشان یکی یکی به مسلخ فرستاده شدند، اکنون در کنج کهنسالی و زانوی غم در بغل گرفتن، هنوز به این مرحله از فهم و شعور نرسیده اند که در اعتراف کردن به خطاهای خود، رادمنش و دلیر شوند. آنان به این استدلال خانمانسوز آویزان مانده اند که ما، سالهایی از زندگی خویش را در حبس و مبارزه به سر بردیم، چگونه بپذیریم که چنان مبارزاتی، حتّا باد هوا نیز نبوده اند و نه تنها ثمره ای برای خودمان و مردم میهن نداشته اند؛ بلکه بزرگترین و کلیدی ترین رمز فلاکتها و مصیبتها و بدبختیها و نابود شدن ثروتهای هنگفت این ملّت و سرزمین نیز بوده اند. وحشت و گریز از اعتراف به خطاهای خود و تلاش برای کتمان بلاهتهای توصیف نشدنی باعث شده است که آخوند جماعت در کاربست متدهای گوناگون برای استحکام و نفوذ و ریشه ی قطور پیدا کردن به گرداگرد ایرانزمین، بسیار حسابشده قدم بردارند. ولایت فقاهتی بسان « آناکوندایی » می باشد که به گردا گرد طعمه ی ایرانزمین پیچیده است و روز به روز در حال خفه کردن طعمه ی خود می باشد و برای بلعیدن تمام و کمال آن، تقلّا می کند.
0 Comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.
<< Home