Wednesday, June 07, 2006

Homer Abramian

ياشاسين ايران

"نگاه استاد هومر آبرامیان به بازی كثيف "اقليتهای قومی

:چند بريده از نوشته ی استاد

اما پاسخ اينكه چرا آشوريها خواهان حق و حقوقی بنام "حقوق اقليت قومی!!" نشده اند و هرگز خواستار چنين "نا حقی" نخواهند شد؛ برای اينكه آشوريها هرگز به چيزی بنام "اقليت" باور ندارند و اين واژه را دشنامی برای خود و برای ديگر تبارهای ايرانی به شمار می آورند و تن به چنين خوار شماری نمی دهند. آشوريها هرگز بازيچه ی دست وزارت مستعمرات انگليس و حزب توده ی ايران نشدند و خود را در چنين دام بد هنجاری گرفتار نكردند.

گرفتاری بزرگ ملت ايران در همه ی زمينه های زندگی از سياست گرفته تا دين، در اينجا است كه ملت ايران با فرهنگ خود زندگی نمی كند و بزبان خود سخن نمی گويد؛ از اين رو آرش بسياری از واژه هايی را كه بكار می برد بدرستی نمی داند و به آسانی بازيچه ی دست اين و آن می شود.

پروانه بدهيد همين جا من از شما بپرسم اقليت يعنی چه؟ آيا دستان من كه با آنها كار می كنم نسبت به تمامی بدن من اقليت اند؟ آيا چشمان من كه با آنها جهان را می نگرم اقليت اند؟ آيا پاهای من كه جهش و جنبش مرا پديد می آورند اقليت اند؟ قلب من كه به تمام اندامهای بدنم خون می رساند و مرا زنده نگهميدارد، اقليت است؟ مغز من كه توده ی كوچكی بيش نيست اقليت است؟ آيا جگر و كبد و روده های من اقليت اند؟ اينها هر كدام اندامی هستند از پيكر من كه با آنها زنده ام، با آنها كار می كنم، با آنها می بينم، با آنها می انديشم، با آنها راه می روم و با آنها نفس می كشم. هر يك از اين اندامها را از من بگيرند، من يا خواهم مرد و يا يك آدم نا تمام خواهم بود.

پس اگر اندامهای بدن را نمی توان و نبايد اقليت ناميد، چرا بايد كرد و بلوچ و تركمن و آذربايجانی و سيستانی و آشوری و ارمنی و يهودی و زرتشتی و ديگر تبارهای ايرانی را تا مرز "اقليت" پاييين كشيد و با اين واژه ی بد آهنگ تازی آنان را خوار و كوچك شمرد. آشوريان خود را يك بخش جدايی ناپذير از پيكر ايران بزرگ می دانند و بر اين باورند كه آشوری بدون ايران ناتمام است همچنانكه ايران بدون آشوری ناتمام خواهد بود. آشوريان، ايران را با كرد و بلوچ و تركمن و سيستانی و گيلانی و مازندرانی می خواهند و بر اين باورند كه ايران همان كردستان است؛ ايران همان بلوچستان است؛ ايران همان گيلان و مازندران است؛ ايران همان خراسان است؛ ايران همان آذربايجان است؛ ايران بدون هر يك از اين تبارها ايران نمی شود و هر يك از اين تبارها بدون ايران ارج و والامندی خود را از دست می دهند.

اين بازی اقليت يك بازی شومی بود كه نخستين بار از سوی وزارت مستعمرات انگليس به فرهنگ سياسی ما راه پيدا كرد و ما را ببازی گرفت؛ وزارت مستعمرات انگليس از سده ها پيش از اين پی برده بود كه يك سرزمين بزرگ و يك پارچه را نمی توان چاپيد و مردمش را خاكستر نشين كرد؛ پس بايد چنين سرزمينها را تكه پاره كنند و از هر تكه اش كشوری كوچك پديد آورند و گروهی از خود فروختگان آن سرزمين كوچك را بر سر كار بياورند و بدستياری آنان همه ی دارش و دسترنج مردم آن سرزمين را بچاپند؛ اگر نفت دارند نفتشان را و اگر الماس و سيم و زر دارند زر و سيمشان را و اگر نيشكر دارند شيرينی زندگانيشان را از آنان بدزدند.

آسانترين راه برای تكه پاره كردن كشورهای بزرگ، بر‌انگيختن تبارهای گوناگون مردم يك سرزمين به جداسری است. شك نيست كه در هر سرزمينی تبارهای گوناگون مردم در كنار هم زندگی می كنند و همه با هم يك ملت بزرگ و توانمند را پديد می آورند؛ هر يك از آن تبارها نسبت به تمامی ملت آن سرزمين "اقليت" شمرده خواهند شد؛ و اين درست همان پنجره ای است كه دزدان دريايی می توانند از راه آن به انديشه و خرد مردمان راه پيدا كنند و بنام "حقوق اقليت" موريانه وار خرد اقليت ها را بجوند....

پس از روی كار آمدن حزب توده ی ايران، نه تنها اين واژه ی بد هنجار "اقليت" يكبار ديگر و اين بار از سوی اين حزب بر سر زبانها افتاد بلكه واژه ی ناشناخته و بد هنجار ديگری بنام "خلق" و "خلقهای ايران" در فرهنگ سياسی ما راه پيدا كرد بی آنكه يك ايرانی دلسوخته بداند يا بپرسد كه خلق چيست؟ و خلقهای ايران كدامند؟ روشنفكران ما نه تنها به كالبد شكافی اينگونه واژه های دل آشوب نپرداختند بلكه بسياری از آنان در جا اندازی اينگونه واژه ها كوشيدند؛ و بتازگی می بينيم كه زبانزد يا اصطلاح "ملتهای ايران" را دارند در فرهنگ سياسی ما جا می اندازند و هم ميهنان كرد و بلوچ و تركمن و آذری ما را "ملت كرد!!" و "ملت بلوچ!!" و "ملت ترك!!" می نامند....

0 Comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.

<< Home