Shojaedin Shafa
راهی به سوی مرگ و راهی به سوی زندگی
دكتر شجاع الدين شفا
ماهنامه كاوه
برای نجات ايران از فاجعه كنونی، اراده ای، شهامتی، قاطعيتی در حد عظمت فاجعه لازم است. و در چنين شرايطی وظيفه مبارزان تنها توجه به موانع راه پيروزی نيست، پيدا كردن طريق غلبه بر اين موانع و هموار كردن اين راه پيروزی است.
اگر بنا باشد امروز در بر همان پاشنه ای بگردد كه ٢٧ سال گذشته گشته است، نه در روزها و هفته های آينده اين موانع از سر راه برداشته خواهند شد و نه در ماه های آينده، برای سال های آينده هم اصولاً نيازی به طرح اين مسأله نخواهد بود، زيرا كه پيش از فرا رسيدن آنها، آن چه بايد بشود شده است.
تكرار می كنم كه در اين راه، هدف اصلی را در درون مرزهای ايران می بايد جست و مانع را هم در درون مرزهای ايران می بايد از پيش پا برداشت، زيرا كه چون چنين شود همه مشكلات ديگر نيز خود به خود حل خواهند شد و همه موانع ديگر از پيش پا كنار خواهند رفت. برای اين كار شرط اصلی، حضور رزمندگان اصلی پيكار از فرمانده كل آن گرفته تا ستاد فرماندهی در صحنه واقعی پيكار است، زيرا كه به هيچ عنوان، تحت هيچ شرايط و با هيچ توجيه و استدلالی نمی توان مبارزه سرنوشت سازی را كه می بايد در خاك ايران، در كوه ها و دشت های ايران، در پايتخت ايران انجام گيرد در واشنگتن و پاريس و لندن و برلين انجام داد، يا آنرا از چنين مراكزی رهبری كرد.
نمی توان قانون تغيير ناپذيری را كه همه ديگر سازمان های مبارز واقعی جهان در گذشته از آن پيروی كرده اند و امروز نيز در پنج قاره جهان از آن پيروی می كنند، در مورد يك كشور بخصوص ناديده گرفت و انتظاری بجز شكست از اين ناديده گرفتن را داشت.
جامعه امروزی ما، چه در داخل و چه در خارج مرزهای كشور، به همان اندازه كه نيازمند تلاش اصيل و مردانه در ميدان واقعی مبارزه است، نيازمند يك خانه تكانی روحی اصيل نيز هست، زيرا كه اصولا اين دو لازم و ملزم يكديگرند. يعنی مبارزه نجات بخش، تنها به دست كسانی به پيروزی می تواند رسيد كه اين خانه تكانی را نيز پيروزمندانه از سر گذرانيده باشند.
مردان و زنان اين پيكار نه می توانند روحيه باختگان و ترياكی مسلكان و بازی بهر جهتان باشند، نه بوقلمون صفتان و فرصت طلبان، نه بی تفاوتان و دست به عصايان، نه "ملا يزقلان" دلار زده و كنج عافيت گزيده، و نه آنهايی كه چشم اميد تنها به بيگانگان "سرنوشت ساز" دوخته اند.
اگر می بايد برای نجات خود صرفا چشم به دست اين بيگانگان بدوزيم، (همچنان كه متأسفانه بسياری از ما آگاهانه يا ناخودآگاه دوخته ايم) مرجع است كه در همين برخی بی وطنی بمانيم و عطای اين نجات بخشان را، هر قدر هم كه دوستان عزيزی باشند، به لقايشان ببخشيم، زيرا كه تنها همين بيست و هفت سال پيش بود كه خود ما طعم بوسه مرگ اين بيگانگان عزيزی را چشيديم كه خود از دموكراسی جهان سيران، برخوردارند ولی بزرگوارانه دموكراسی دنيای گرسنگان را (آنهم با پشتوانه چماق) به گرسنگان جهان سوم ارمغان می فرستند تا اگر هم آنانرا به دنيای شيران راهبر نشوند به عصر جاهليت عربی رهنمون شوند.
ترديد نداشته باشيم كه امروز نيز مانند ديروز، و فردا مانند امروز، اين بيگانگان چماقدار، خواه دوستانی عزيز باشند و خواه دشمنانی نابكار، ما را يا اصولا از برزخ دست پخت خودشان بيرون خواهند آورد، و يا از همانجا به جای بهشت نسيه، روانه دوزخ نقد خواهند كرد.
صاحب نظری ايرانی اخيرا در يك نشريه فارسی خارج از كشور نوشت: "سلطنتی كه قرار باشد در آمريكا ساخته شود و به ايران صادر گردد، به درد ايران نمی خورد، به درد آمريكا می خورد، همانطور كه آن حكومت خلق كه از مسكو به افغانستان صادر شد، چيزی جز رژيم عروسكی ببرك كرمل نمی توانست باشد، و چنين رژيم هايی از همان اول مرده به دنيا می آيند."
روان شارل دوگل شاد، كه در يكی از آخرين مصاحبه های دوران حكومتش، در توجيه سياست آمريكايی و انگليسی خويش در تلويزيون "سی. بی. اس" آمريكا بر اين ضرب المثل معروف اروپايی تكيه كرد كه "مرا از شر دوستانم حفظ كنيد، تكليفم را با دشمنانم خودم می دانم". ولی به همان اندازه كه اين واقعيت، واقعيتی مسلم است، در اين واقعيت ديگر نيز ترديد نكنيم كه همين دوستان عزيزی كه رأسا آماده گره گشايی كار ما نيستند، به محض اينكه ما را ميدان داران موفقی در ميدان عمل ببينند، و به محض اينكه احساس كنند كه اين بار باد از جانب ما می ورزد، ندای ياری ما را سر خواهند داد و دست دوستی صميمانه، به سوی مان پيش خواهند آورد و همزمان با آنان به دل "دشمنان نابكار" ما هم برات خواهد شد كه راه بگردانند و اين بار ولو به طور مصلحتی، در مسير دوستی با ما قدم بردارند، اين واقعيت را نيز خود ما در دوران پيش از انقلاب آزموديم، همچنان كه واقعيت "بوسه مرگ" را آزموده بوديم.
حقيقت اين است كه تا وقتی كه ما جای تقدم ها و تأخرها را با يكديگرعوضی بگيريم و اولويت ها را در وضعی وارونه قرار دهيم - يعنی تا زمانی كه منتظر باشيم ديگران گره گشای ما شوند و ما به دنبالشان برويم - و نه اينكه ما خود گره گشايی و ديگران را به دنبال خويش آوريم، گره ما همچنان ناگشوده خواهد ماند و ديگران نيز به راه خودشان خواهند رفت.
محمدرضا شاه پهلوی در آخرين سال های سلطنتش در مصاحبه ای با يك روزنامه نگار خارجی گفته بود:
"به ياد داشته باشيم كه دنيا يك مؤسسه خيريه يا يك دارالعجزه نيست و كسانی كه خودشان هيچ كاری برای خود نمی كنند، حق ندارند همه چيز را از ديگران بخواهند."
"پی دی اف" اين نوشته در سايت عصر امروز
0 Comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.
<< Home