مسئله اینه که اون، تفاوت رویداد تاریخی را با فلسفه ی تاریخ نمی داند و دیگر اینکه تشخیص نمیده، معیارهای اندیشیدن در باره ی تاریخ را بایستی در آن زمینه هایی جست - و - جو کرد که رسمیّت ندارند، و نانوشته ولی کاملا گویا و عریان و سرشار از حقیقت، لابلای فرهنگ مردم، پراکنده هستند. ایرادی به این جور آدما نیست؛ زیرا با تفکّر، چیزی را نمی خونند و تلاش برای فهمیدن آنچه که خود هستند نیز نمی کنند. حرفای اون مثل این می مونه که بگویند، آلمانها هیچ تاریخ ارزشمندی نداشته اند، زیرا هیتلر و فلان و بیسار داشته اند. اینجور آدما نمی فهمند که فرهنگ یک ملّت را نبایستی با عارضه های غالب شده بر آن، اینهمانی داد. هنوز استخوانها باید بترکونند اینجور آدمها تا بتونن متون را حتّا روخوانی کنند؛ چه رسد به فهمیدن و دریافتن آنها...
مدتی پيش از دوست و هم ميهن گرامی ام آريا (تارنمای كيهانگشت) كه اين پندار رو بيان كرده بود خواهش كردم كه در پاسخ به داوری های جاهلانه ی برخی از قلم بدستان گمراه ايرانی در باره رویدادهای تاریخی ميهنمان مقاله ای بنويسند كه اشتباهشان را در معرض ديدشان قرار دهد. بطور مثال ، خانم يا آقای روشنفكر در نوشته ای تمام تاريخ ايران را به لجن ميكشد چون در هر دوره ی پادشاهی، جايی به كسی ظلم شده است! البته گيرنده ی نوشته ی آريا جز كسی كه از روی نادانی و بی دانشی می نويسد نمی تواند باشد. مزدوران و بيگانگان آگاه كه در اينترنت خود را بسيار آسان ايرانی معرفی می كنند همواره به ويران و كژنمود كردن تاريخ ايرانزمين ادامه خواهند داد.
در باره ی فلسفه ی تاریخ و رویداد نگاری
1 Comments:
خورشید جان.
بند اولش، یکی دو تا گرهگاه داره که خودم نیز متوجه ی پیچیدهه گی آنها بودم. می خواستم اونا را بازشکافی مفصّل کنم، دیدم مطلب، خیلی طولانی میشه. اینه که گذاشتم همینطوری بمونه تا سر فرصت دیگر. ولی بازم در این باره حتما می نویسم. //
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.
<< Home