Saturday, March 11, 2006

ahmad kasravi

"بدانيد اي ايرانيان حوادث امروز به پيشواز شما آمده . شما بايستي بينديشيد و آينده را بديده گيريد و حوادث را پيش بيني كرده بجلوگيري پردازيد . نكرده ايد و اينك حوادث بسروقتتان رسيده. اكنون شما در آخرين سنگريد. اگر باز سستي نماييد، باز بهانه آوريد، اين سنگر را هم از دست خواهيد داد و سيل حوادث شما را خواهد پيچانيد و خدا مي داند كه سرگذشت اين توده چه خواهد بود. بدانيد اي ايرانيان، آسمان براي شما نخواهد گريست، زمين براي شما بلرزه نخواهد افتاد."


احمد كسروي، روشنفكر راستين و ميهن پرست ايرانی، كه شصت سال پيش در چنين روزی به دست اعضاي فدائيان اسلام با ضربات چاقو به قتل رسيد.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

مسؤل محترم سايت ، با درود فراوان

ايران سرزميني كه قرنها در جاي كنوني آمريكا بر جهان سروري ميكرد امروز به گرفتاريها و عقب ماندگيهاي بس خطرناكي دچار آمده. ايران دوستان و مردان بلند همتي در قرن گذشته براي سربلندي و بزرگي ايران كوشيده و اميدهاي بسيار در سر داشته اند.
ليكن صد افسوس كه اين ابرقدرت روزگار پيشين كه تا زمان نادرشاه نيز لرزه بر دل دشمنان كشور مي انداخته نه تنها مشكلاتش حل نشده هر دوره به آنها افزوده گشته و حل مساله نزد ميهندوستان دشوارتر از پيش گرديده.
امروز راهي جز اين نيست كه مسائل ايران را به درستي بشناسيم. آيا راه خردمندانه اي جز اين سراغ داريد؟ آيا مسائل ايران را نشناخته بكوشش برخاستن ، نتيجه اي جز نوميدي و سرافكندگي و زيان دربر دارد؟
به موضوع مسائل ايران بسيار كسان پرداخته اند. در اين زمينه نام شادروان احمد كسروي شايد بيش از هر كس ديگر به گوشها رسيده. ليكن جاي افسوس بسيار است كه آرمانها و كوششهاي اين مرد بزرگ بدرستي شناسانده نشده. چرا چنين است؟ به نظر من چند علت دركار بوده:
يكي آنكه نوشته هاي او بسيار است ، هفت سال ماهنامه پيمان ، يكسال روزنامه پرچم ، پرچم هفتگي و نيمه ماهه و نيز ماهنامه هاي سال 1324 كه پس از آن ديگر بار چاپ نشده و حجم اينها رويهمرفته در حدود همان شصت جلد كتابي كه از او چاپ شده ميباشد. به عبارت ديگر تنها نيمي از نوشته هاي او در دسترس ميباشد. اين خود مشكل بزرگيست.
دوم ، كسانيكه به كوششهاي آن مرد آگاهند مي دانند كه او راهي را كه گشود گام به گام و همراه با خوانندگانش پيمود. بدين معني كه براي انديشه هاي خود نخست "زمينه" اي فراهم كرد و سپس به شرح و بسط آنها پرداخت. وظيفه ماهنامه پيمان (از 1312 تا 1321) همين بود كه براي آن "آرمان بزرگ" زمينه هاي فكري پديد آورد. اينستكه خوانندگان هم عصر او كه با چنان زمينه اي نوشته هايش را ميخواندند بهتر خواست او را درمي يافتند. بيشتر كتابهاي او پس از اين زمان چاپ شد. از اينرو بيشتر كساني كه پس از كشته شدنش با قلم او آشنا گشتند از چنان "زمينه" اي محروم بوده اند. يك مثال اين گفته ، نثر اوست. نثر او چنانكه در كتابهايش متجليست بتدريج شكل گرفت و او در گفتارهايي در پيرامونِ زبان در ماهنامه پيمان ، درباره عناصر آن نثر (زبان پاك) در طول سالها توضيحاتي را مي داد و موضوعات مربوطه را روشن ميكرد. شما اين سو و آنسو انتقادهايي از واژه هايي كه او بكار ميبرد ويا شيوه نگارشش مي بينيد. بدينسان زبان نوشته هايش بيكبار پديد نيامد و خوانندگاني كه با آن آشنا شدند برخلاف تازه آشناها آنرا نثري بسيار روان ، دوست داشتني ، روشن ، موجز و آراسته به لطافت و ظرافت يافتند ، چنانكه پس از خواندن آن نوشته ها ، بسياري از شيوه هاي نگارش ديگران را سنگين ، مبهم ، پيچيده و خسته كننده ديده اند.
سوم آنكه بسياري از كساني كه قلم بدست گرفته به كوششهاي اين بزرگمرد پرداخته اند همان كتابهاي در دسترس او را بدرستي نخوانده اند. بدفهميهايي در اين نوشته ها به چشم ميخورد كه يك علت اصلي آن شتابزدگي است. كسروي يادآوري ميكند كه: "نوشته هاي ما از رده نوشته هاي ديگران نيست". اگر كسي به چنين واقعيتي پي برده باشد ميتوان گفت كه يك گام به سوي درك كار بزرگ او نزديك شده. بماند كه از نوشته هاي برخي كسان اين گمان در خواننده آشنا يا آگاه بيدار ميشود كه گويي نويسنده حتي يك كتاب از او را نخوانده و بيشتر به شنيده هايش بسنده كرده! بماند كه بسياري ديگر دروغ هاي رسوا نوشته اند و يا دست به مغالطه يازيده اند.
چهارم، در دوران رضاشاه و پس از آن حتي در سالهاي 20 تا 24 كه قلمها و زبانها آزادي بيشتري يافته بود ، او همچنان نميتوانست با همان آزادي ايكه امروز نويسندگان ما در خارج كشور دارند بنويسد. در همان حال جامعه را آماده شنيدن و دانستن برخي از رازهاي سياسي نمي ديد. به اين موضوع در كتاب كوبنده "دادگاه" اشاره ميكند. بديده نگرفتن اين موضوع ، به نوبه خود دشواريهايي را براي منتقد و نيز خواننده پديد مي آورد.
پنجم ، نوشته هاي او با آموخته هاي ايرانيان همنوا نيست. روشنتر بگويم در مغزهاي ما بدآموزيهايي از راه درسهاي دبستاني و دبيرستاني و راديو و تلويزيون و اطرافيان و خلاصه محيط جا گرفته كه ما به آنها بهاي گزافي ميدهيم و به اين آساني از آنها دست بردار نيستيم. اين بدآموزيها سد راه پيشرفت كشور و مايه بدبختي ما گرديده. ما ميخواهيم در اين روزگار زندگي سرفرازانه اي در ميان ديگر كشورهاي نيرومند جهان پيدا كنيم ولي داراي انديشه هايي كه ما را آماده چنين زندگاني اي گرداند نيستيم. به ديگر سخن مغزهاي ما آكنده است از انديشه هاي دوران استبداد آنهم آلوده ترين آنها ، ولي ميخواهيم با همان انديشه ها همپاي مردم كشورهاي دموكرات جهان گام برداريم. آيا اين شدنيست؟ نيمي از كوشش او (آري تنها نيمي از كوشش او) براي بيرون راندن آن بدآموزيها از مغزهاي ايرانيان بوده. حال آنكه كساني كه به داوري دربارة انديشه هاي او پرداخته اند به جاي آنكه با انتقاد بجا اشكالات نوشته هاي او را نشان دهند زير لاك همان انديشه هاي زهرآلود نوشته هايش را خوانده ، به داوري هاي نابجا و يا كج فهمي دچار گرديده اند. اين چنين بوده كه بيشتر كساني كه درباره كوششهاي اين مرد نوشته اند در بهترين حالت به نبردهاي او با خرافات و آلودگيهاي انديشه اي اشاره كرده و از راهي كه او به روي ايرانيان (و جهانيان) گشوده ناآگاه مانده اند.
ششم ، بايد با افسوس گفت كه ما ايرانيان هنوز دلباختگي خود به غربيان را رها نكرده ايم و سخن درست را تنها از يك دكتر و يا پروفسور غربي انتظار داريم. مسائل ايران را بايد در نوشته هاي فيلسوفان غرب جستجو كنيم. اينكه شصت سال پيش يك هم ميهنمان اين كاوش را كرده و نه تنها سالها رنج و گزند ديده و با دشواريهاي بسيار اين راه بسر برده و نه تنها ريشه دردهاي ايرانيان را شناسانده بلكه راه رهايي را نيز نموده و در آن راه ، خود تا پاي جان نبرديده و عزيزترين داشته اش را در اين راه فداكرده، به مغزهاي ما راه نمي يابد.
نگارنده كه نوشته هاي آن مرد بزرگ را (تا جايي كه ميتوانسته) خوانده و نقدهاي ديگران را نيز از ديده دور نداشته ، متاسفانه تاكنون جز چند گفتار ارزشمند در شناساندن خواست او (نه شناساندن شخص او) نديده. اين درد كوچكي نيست كه در اين كشور هزاران تن مدعي روشن انديشي و ميهن خواهي باشند و درباره كسي چون او كه همه زندگانيش صرف رستگاري توده ايراني و شرقي گرديده هيچ نوشتار جامعي كه خواست ، آرمان او و راه او را بدرستي بازگو كند ننويسند.
اينجا جا دارد كه يك كتاب و چند گفتار را نام ببرم و آنها را استثناء بشمارم. يكم ، كتاب "سيري در انديشه سياسي كسروي" از حجت الله اصيل (اميركبير 1356) ، و دوم ، گفتارهاي محمود گودرزي، دكتر محمد علي جزايري و دكتر حسن منصور و م. فرهيخت در سايتهاي برون مرزي است. اين نوشته ها با همه ارجي كه دارند هيچيك كوششهاي كسروي را بطور جامع بازگو نميكنند. هر يك از آنها به يك يا چند جنبه از كوششها (ويا خواستها) ي او پرداخته اند. اين چنين دانسته ميشود كه براي شناخت همه جانبه كوششهاي او نميتوان به يك كتاب بسنده كرد. با اينهمه نوشته اخير از م. فرهيخت بنام "دور از آزادگيست..." در سايت www.melliun.org به تاريخ يكم ارديبهشت امسال نوشته نسبتاً جامعيست با اين كمبود كه آنهم كوششهاي شادروان را تا سال 1321 نوشته و مطلب نيمه كاره مانده.
چون در سايتتان ديدم كه به شناساندن احمدكسروي و انديشه هاي او برخاسته ايد دريغم آمد كه اين سطرها را برايتان ننويسم. واقعيت اينست كه بهترين راه شناختن او و كوششهايش همانا كتابهاي آن مرد دانشور ميباشد. با همه اينها ، ارج نوشته اي كه از دل پر احساسي برخاسته و در سايت شما منتشر شده را نمي توان ناديده گرفت.
با احترام بهروز نگرا

5:56 PM  

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.

<< Home